این خونه و هر چیزی که توش چیده شده ، به من حس زندگی میده ، چی شد همه چیزمون سفید و کرمی شد؟
♡
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سفید
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هرگز از حرفهایی که مردم
درباره تو می گویند نگران نشو.
هیچگاه کوچکترین توجهی
به آن نشان نده.
همیشه فقط به یک چیز فکر کن:
« داور خداست. آیا من در برابر او روسفیدم؟ »
بگذار این معیار قضاوت زندگی
تو باشد تا بی راهه نروی ...
تو باید روی پای خودت بایستی
و تنها ملاحظه ات این باشد که :
«هر کاری انجام می دهم باید مطابق شعور خودم باشد. تصمیم گیرنده باید آگاهی و شعور خودم باشد. »
آنگاه خدا داور تو خواهد بود...
کاش آدما یا سیاه بودن یا سفید، کاش انقدر آدمیزاد خاکستری نبود، راحت میفهمیدی باید با یکی ارتباط بگیری یا نه! اینکه هرکسی می تونه در عین اینکه خیلی جاها بهت کمک کرده، خیلی جاها هم بهت آسیب بزنه و رفتارای سمیی داشته باشه و تو نمیدونی باید در قبالش چیکار کنی واقعا غم انگیزه
یهو به خودت میای و میبینی؛ یه روزی برای یکی میمردی که الان نه تنها هیچ حسی بهش نداری، بلکه به زور چهره و اسم و خاطراتش رو به یاد میاری...
بسپار به گذر زمان، همه چی رو درست میکنه. حتی سیاهِ الآن، سفید سالهای بعدته...
نرگس صرافیانطوفان
. .
تنها کسی که شمارو واقعا دوست داره و براتون تو هر شرایطی میجنگه گلبول سفیدتونه.
آرزوی بعید من بودی
تار مویِ سفید من بودی
آدمی با امید زنده است و
تو تمامِ امید من بودی .️
- عباس شفیعی
♡
یه چیزایی هست؛
نه میشه نوشت نه میشه به زبون آورد،
و نه میشه فراموش کرد،
همونا میشن چروک های صورت، موهای سفید، سردرد، معده درد،
بداخلاقی های گاه و بیگاه....!
• |.
دیدین موهامون هعی سفید میشه،
موهای سفیدی که رو سرمون هعی زیاد و زیادتر میشه، اینا ارث بابامون نیست
حرفهای نزده تو دلمونه....
او نگفت دوستم دارد، اما وقتی سر تا پا از من خون میچکید در آغوشم گرفت و اهمیتی نداد که لباس تنش سفید بود.
هر گذشته برای من یک دَره. یک دَر سفید و بزرگ و این دَرها هماندازه قطاری کنار هم قرار دارن. هر گذشتهای که نتونستم باهاش کنار بیام برام تبدیل به یک دَر شد که در نهایت مجبور بودم ببندمش و سه قفلهاش کنم و کلیدش رو جایی بندازم که حتی دیگه خودمم نتونم پیداش کنم. خواستم بگم دَرهای زیادی توی گذشتهام وجودم داره که بین من و اون اتفاق یک مرز واحدی رو مشخص کرده و اینقدر شبیه هم هستن که فراموش کنم هر دَر به کدوم خاطره باز میشه.