با چادر سیاهم وقتی در خیابان ها،
میان این عروسکهای رنگی راه می روم...
طعنه ها،
چادرم را نشانه می گیرند...
اما چادرمن محکم ترازاین حرفهاست که با این طعنه ها،
خراش بردارد...
چادر من...
ازیاد نبرده چفیه هایی راکه برای
چادری ماندنم خونی شده اند...