کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش با وفا از هر جهت
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد
مردمش را با جهان بیگانه کرد
هر چه در آنکوی بود ار معرفت
شست و با خود برد سیل بی صفت
از تمام کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماند و خودش جست از خطر
رسم و راه نیک هرجا بود و هست
از نهاد مردم آن کوچه است
چونکه در اندیشه تو اینگونه ای
حتم دارم بچه ی آن کوچه ای.....