دومادمون روده هاش عفونی شده بود رفته بود بیمارستان خواهرم و گودزیلای 7سالش اومده بودن خونه ی ما داداشم به گودزیلا گفت سوگل جون بابات دیگه اوراقی شده باید بفروشیمش یه بابای سالم برات بگیریم یه نگاه عاقل اندرسفیه به داداشم کرد وبعدش به من نگاه کرد گفت خاله جون یکم به این داداشت فهم و شعور یاد بده
داداشم : /