الهه حسین‌نژاد رو کشتن…
ولی قصه‌ی تلخ ما،
خیلی وقته شروع شده.

یه زن دیگه،
یه زندگی دیگه،
و یه درد تکراری...
ما فقط عزادار یه آدم نیستیم،
ما عزادار امنیتی هستیم
که هر روز ازمون گرفته می‌شه.

الهه رفت،
اما ترسی که پشت چشم‌هامونه،
هنوز اینجاست…

آدم شب‌ها برهنه‌س،
شب‌ها تو موضع ضعفه،
شب‌ها خود خودشه.
شب‌ها احساسات فرمان میده و منطق بی‌احساس به خواب رفته‌.
صبح‌ها که بلند می‌شیم، نقاب می‌زنیم و به شب قبل خودمون می‌خندیم،
ولی واقعیت همونیه که شب‌ها می‌بینیم.
حقیقت ما تو تاریکی شب آشکار میشه..
و قسم به صداقت شب‌ها..!

کندن نقاب قوی بودن عجیب سخته‌، چون انتظار بقیه ازت شکل گرفته و باید همشونو نا امید کنی، ولی تا کی میخوای نقش بازی کنی..؟

امیدوارم تو سن شصت هفتاد سالگی یه شب
سیگار به دست تو بالکن یاد کارای نکرده و آرزوهای
از دست رفته جوونیمون نیوفتیم و
همه وجودمون پر از حسرت نشه...

الکی تصور نکنین سنتون رفته بالا عاقل تر شدین،هر سنی خریت خاص خودشو داره…

چیزی به اسم برگشت صمیمیت از دست رفته وجود نداره، میتونید دوباره حرف بزنید و حتی رفت و آمد کنید ولی صمیمیت؟ نه، چیزی که از بین رفته احیا نمیشه.

تو آدما رو نمیتونی نجات بدی مخصوصا اونی که توی دردش خونه ساخته و ازش بیرون نمیخواد بیاد! چون هنوز تصمیم نگرفته که از خودش نجات پیدا کنه! اونی که نخواد نجات پیدا کنه، از تو قهرمان نمی‌سازه! بلکه تو رو هم قربانی میکنه!

حوصلم سر رفته یکی بیاد چت کنیم .

                      چتتتتتتتتتتت

- حوصلت سر رفته؟🥹
- میخوای با یکی ناشناس چت کنی و از تنهایی دربیای؟.

پس بیا که چت رو شروع کنیم.

.️ گروه چتمون

یه وقتایی انقدر دلت گرفته که حتی نمی‌دونی برای چی ناراحتی...
فقط یه چیزی توی دلت سنگینی می‌کنه..