- از نامهی فروغ فرخ زاد به پدر :
من زنی هستم که دوست دارد کنار میزش بنشیند و کتاب بخواند و شعر بنویسد و فکر کند. چرا ، چون حس میکنم که مال خودم هستم ، حس میکنم که در خانه راحت هستم.
♡
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کتاب
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
او امن بود و دنج.
اگر آدم نبود و مکان بود، احتمالا پناهگاهی میشد روی کوهها، یا گرمخانهای برای بیخانمانها، شاید هم کتابخانهای برای از واقعیت فرار کرده ها.
پناه میبرم به
موسیقی، قهوه، تمرین، باشگاه، کتاب...
از شر آدمها، آدمها، آدمها.
اینکه بشقاب صبحونه ت رو قشنگ بچینی...
توی بطری آب، لیمو بندازی...
برای کتابت بوک مارک بخری...
به کلیدت عروسکای بامزه آویزون کنی...
روی وسایلت استیکر بچسبونی...
میشه شور زندگی...
به نظر بیهوده میاد؛
اما با همینا به زندگی وصل میشی.
. .
چقدر این تیکه از کتاب نیمهی تاریک ماه قابل تأمله وقتی هوشنگ گلشیری مینویسه:
گفتم : شما به امیدوار بودن معتاد شدهاید ، صبح که بلند میشوید مثل کلاه و پیراهن و سنجاق کروات امیدواریتان را هم میپوشید ..
تو کتاب ملت عشق یه جا میگه:
"ساعتی دقیقتر از ساعت خدا نیست.
آنقدر دقیق است که در سایهاش همه چیز سر موقعش اتفاق میافتد.
نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر"
همینقدر زیبا و امیدوار کننده.....🤍
Giving someone a second chance is like reading a book and expect a different ending...
دادن یه فرصت دوباره به کسی مثل خوندن یه کتاب تکراریه و انتظار برای پایان متفاوتی داشتن.
«آدم گاهی دلش میخواهد بنشیند و با یکی در مورد کتابی که خوانده است حرف بزند، درست انگار دارد دورهاش میکند. اما کو تا یکی اینطور و آنهمه اخت پیدا شود؟»
هوشنگ گلشیری
.بره گمشده راعی
هنوز کتاب هدیه دادن و هدیه گرفتن ، عزیز ترینه
♡
الان نه دوست همیم و نه حتی اشنای هم. انقدر دور شدیم که انگار هیچوقت هیچی نبودیم. انقدر غریبه شدیم که انگار از کتاب زندگیت اون صفحات مربوط به من رو کندی و نسخههای کاملا جدیدی بدون اونا چاپ کردی.