چنين گفت رستم به سهــراب يل / که من آبـــرو دارم انــــدر محـــل
مکن تيز و نازک، دو ابـروي خود / دگر سيخ سيـخي مکن مـوي خود
شدي در شب امتــــــحان گرمِ چت / برو گــمشو اي خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبـــود / که ايمـيل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو اين دختِ افراسيــــــاب / که مامش ترا مي نمـــايد کبــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهيـــم / دريغــا پسر، دستِ دشـمن دهيـــم
چوشوهر در اين مملکت کيمـياست / زتورانيان زن گرفتــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــايع از بهــر او / به دَرست بـــپرداز و دانش بجــو
در اين هشت ترم، اي يلِ با کـلاس / فقـط هشت واحد نمـودي تو پاس
توکزدرس ودانش، گريزان بـُدي / چرا رشــته ات را پزشـکي زدي
+++