کرمها ميتوانند
در تنگناي پيله
به پروانه هاي رنگين بدل شوند
مارها اما
هزار بار هم که پوست بيندازند
همان خزنده ي خطرناک باقي ميمانند...
ما هم ريشمان را سه تيغه ميکنيم،
به يکديگر لبخندهاي نمکي ميزنيم
و کلمه ي «عدالت» وِردِ زبانمان است اما
يک «داعشي» مدام
پرچمِ سياهش را
در مغزهامان تکان ميدهد...
وقتي خِرخِره ي هم را
از پشتِ فرمانِ ماشينهامان ميجَويم
در خيابان!
و کودکانمان را
به تماشاي «مراسمِ اعدام» ميبريم،
وقتي عقلِ زنان را گِرد ميدانيم و
خوابهاشان را چپ
و دروغهاي مصلحت آميزمان
«سعدي» را حتی
در گورِ خاموشش
به رقصِ هيپ هاپ وا ميدارد.
ما شناگرانِ ماهري هستيم
که هنوز
درياي خون را به خود نديدهاند...!