من انبوهی از این بعداز ظهرهای جمعه رابه یاد دارم
که در غروب آنها در خیابان به تنهایی گریستم
ما نه آواره بودیم، نه غریب اما
این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت!
می گفتند از کودکی به ما که زمان بازنمیگردد؛
اما نمیدانم چرا
این بعدازظهرهای جمعه بازمیگشتند...