‏زن ازخواب پرید،مرد نیمخیز نشسته بود بالای سرشو دستشوکشید توموهای تاب دارش،گفت دوباره خواب مغولا رو دیدی؟،زن خودشو توبغل مردقایم کرد،آروم گفت آره،منو بردن کنیزی،تو رو بردن اسیری،مرد گفت خوابه همش، مغول‌ها در اتاقو شکستن و اومدن توی اتاق خواب،زن از خواب پرید،مرد نیم‌خیز بالای سرش