حال ما حال اسیریست که هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست نرفت ...

حالِ من حالِ اسیری‌ست، که هنگامِ فرار
یادش افتاد کسی منتظرش نیست،
نرفت..!

سه درد اومد به جانم هرسه یکبار
اسیری و غریبی و غم یار....
غمگین....




. .

حال من ؛
حال اسیریست که هنگام فرار،
یادش افتاد کسی منتظرش نیست
نرفت ...



.. ..

‏زن ازخواب پرید،مرد نیمخیز نشسته بود بالای سرشو دستشوکشید توموهای تاب دارش،گفت دوباره خواب مغولا رو دیدی؟،زن خودشو توبغل مردقایم کرد،آروم گفت آره،منو بردن کنیزی،تو رو بردن اسیری،مرد گفت خوابه همش، مغول‌ها در اتاقو شکستن و اومدن توی اتاق خواب،زن از خواب پرید،مرد نیم‌خیز بالای سرش

حال ما
حال اسیریست که هنگام فرار،
یادش افتاد کسی منتظرش نیست،
نرفت...

حال ما حال اسیریست که هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست نرفت ...

یار عزیز یوسف من کم تحمل است!

این برده را برای اسیری کجا برم؟!



#فاضل_نظری

شعری که خودم عاشقشم.....

روزی رهامیشوم زین بند این روزگار...
زین خنده های ضجه وار لبخندروزگار...
چندی دیگرکه میروم...به طعنه خواهم خندید...
به این بازی دروغین هنرمند روزگار...
چندیست اسیریم دراین قاب و این نقاب...
غافل که به بندمیشود...دلبندروزگار..
ازگریه ی نخستین هر طفل نو ورود...
پیداست که تلخ مزه است.. این قندروزگار!

خداحافظ ای مسافر.بدون بدرقه میری...
داری میری ای تو یی که عمریه اینجا اسیری
واسه ی من سخت بی تو هم زبونم.
این جدایی داره میگه بدون تو میمونم.
کاشکی میشد ساعتارو به عقب برد
چه روزایی که نبودیو دلم مرد.....