داداشم ، بابامو مجبور کرد باهاش شطرنج بازی کنه! بعد بابام داشت میباخت اسبشو یه خونه اضافی حرکت داد! داداشم بهش گفت: بابا این اسبه، شتر نیست که! بابام شطرنج رو ریخت به هم و گفت: پاشو برو گمشو پسره بی شعور اگر احترام بزرگکوچیکی حالیت میشد این حرفارو نمیزدی همش تقصیر اون مامانته لوس بارت آورده! زن بیا تحویل بگیر این پسره لاتت رو