بآرون میباره
تو تاکسی نشسته
داستان میخونه
هر از گاهی سرشُ میاره بالا قطره هایِ بارون که خودشونُ میزنن به شیشه ی ماشین رو میبینه
از رادیو صدایِ تو ای پری کجایی میآد
تو دلش خوشحاله
هوایی میشه تو اون هوایِ دلبر..
به وقتِ دیروز.

.