چرا همیشه دیرتر ازهمیشه می آیی؟
وزودتر ازهمیشه می روی؟
هوا چه بی تو بی هواست!
انگشت ها همیشه سمت چپ را نشانه می گیرند
درآستین ها خنجر بی تاب است
انگار من درتمام آب های ممنوع جهان غسل کرده ام!
توهم برخاستی،رفتی،آمدی،نیامدی!
ومرگ بسترش را جمع کردورفت
تادوباره کی بیاید
تا دوباره کی بیاید را حالا که رفت بیا
دیگر چنان بیا که آمده باشی...

امیر حسین افراسیابی