من پریشانم که راه خانه را گم کردهام
من پری‌… یا نه، پس از تو شانه را گم کردهام

می‌گذاری دام پشت دام و من در این قفس
آنقدر ماندم که طعم دانه را گم کردهام

شمعم اما در خودم خاموش از بس بودهام
اشتیاق صحبت ِ پروانه را گم کردهام

آشنا با هیچکس جز تو نبودم، ناگزیر
رفته‌ام هرجا، دلی بیگانه را گم کردهام

عاقلی کو تا بترساند مرا از عشق تو؟
من شمار این‌همه دیوانه را گم کرده‌ام

من پری هرگز نخواهم شد ولی بر شانه‌ام
های‌های گریه‌ای مردانه را گم کرده‌ام