چه ازدحام غريبي است ، تن به تن ، تنها!

دلم درون تن و تن به پيرهن ، تنها

به غارت آمده امروز يادهاي قديم

منم ، مقابل يک دسته راهزن ، تنها


اتاق درهم من صحنه ي نبرد شده است

تمام خاطره ها با همند و من تنها


دلش به فتح کدامين نبرد خوش باشد

کنون که چاه شغاد است و تهمتن تنها؟

چه غربتي است به قانون مرد بودن ما

که خنده با هم ، اما گريستن تنها

"مهدي شهابي"