بازی عشق کلک داشت نمی دانستم
غم آن سر به فلک داشت نمی دانستم

با نگاهی دل دیوانه،گرفتار شد
سفره عشق، نمک داشت نمی دانستم

دل من صافتر از آینه، اما دل او
شیشه ای بود که لک داشت نمی دانستم

به وفاداری من آنکه زمن ساده گذشت
بیشتر از همه شک داشت نمی دانستم

آرزوهام شد آوار، فرو ریخت سرم
سقف این خانه ترک داشت نمی دانستم

باختم زندگی ام را به قماری که در آن
دلبری بود که تک داشت نمی دانستم.