A ᴍᴀɴ's ʜᴇᴀʀᴛ ɪs ɴᴏ ʟᴏɴɢᴇʀ ʟᴇss ᴛʜᴀɴ ᴀ ᴘʟᴀɴᴛ. ،Sᴏᴍᴇᴛɪᴍᴇs ɪᴛ ʜᴀs ɪᴛs ʀᴏᴏᴛs, ɪɴ ᴛʜᴇ ʜᴇᴀʀᴛ, ᴀ sᴍɪʟᴇ, ᴀ ʟᴏᴏᴋ...
دل آدمیزاد که دیگر کمتر از گیاه نیست ،
گاهی ریشهاش جا میماند، در دلی ، لبخندی ، نگاهی...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نگاهی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
چهارمین جشنواره بینالمللی «همام»
.️در آستانهی آغاز چهارمین جشنوارهی بینالمللی «همام»، نگاهی دوباره میاندازیم به خاطرات ماندگار دورههای پیشین؛ لحظههایی سرشار از شور، هنر و هم دلی جهانی. جایی که دلها یکی شدند تا از مرزها عبور کنند و زیبایی را فریاد بزنند.
.با ما همراه باشید، تا در مسیر چهارمین فصل همام، دوباره شکوه هنر را از نو تجربه کنیم...
۱ الی ۷ آبان ۱۴۰۴
تهران - فرهنگستان هنر
ساعت بازدید: ۱۵ الی ۲۰
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
فریدون مشیری
برای زنی که بارها رفتن آدمها را دیده
اما هر بار محکمتر تکههای خورده شده
وجودش را جمع کرده،
تنهایی نه یک تراژدی،
بلکه امری عادیست
چنین زنی به راحتی “نه “میگوید
و بی نیاز از هرکس از خود دفاع میکند.
نه سردی نگاهی قلبش را میلرزاند
نه رفتن کسی دلش را ….
#رامین_وهاب_راوی
کاش کسی پیدا میشد،
برای وقتایی که نمیدونی دلت چی میخواد؛ حرفی،آغوشی،نگاهی،
چیزی میون دستاش داشت.
همین..
گاهی دوست داشتن، گفتنی نیست؛ فقط نگاهیه که به هزارتا کلمه ترجیح داده میشه.
یه روز برمیگرده به گذشتهاش یه نگاهی میندازه و به تو فکر میکنه، به این که شاید اگه با تو بود بهتر بود، ولی خب همیشه دیر میشه.
«پروکسی | پروکسی | پروکسی »
«پروکسی | پروکسی | پروکسی »
I wish someone could be found, for the times when you don't know what your heart wants, a word, a hug, a look, have something in his hand. Just this...
کاش کسی پیدا میشد، برای وقتایی که نمیدونی دلت چی میخواد، حرفی، آغوشی، نگاهی، چیزی میون دستاش داشت...
من پروانه هایی که تو دلم کشتیشونو بالا آوردم. دیگه اون نگاهی که یه زمانی قلبمو از جا درمیاورد برام بی اهمیته. اگه یه زمانی مجبور شم باهات حرف بزنم دیگه صدام نمی لرزه. ولی مطمئنم اگه تو میخواستی من میتونستم تا آخر عمرم عاشقت بمونم.
اصلا میدانی چه شد؟ همهچیز را فراموش میکنم. اگر ببینی چه نگاهی دارد تو هم از چیزهای بیاهمیت عبور میکنی. اصلا انگار تو تمام عمرت بودی که مرا برای او نگهداری. خدا خدا میکنم امسال چیزها همان بشود که میخواهم آنوقت تمام چیزهایی که نشد، کنار او میشود.