وقتی یکی میگه اگه میخواست برمیگشت، من یاد وقت‌هایی میفتم که میخواستم، ولی هیچوقت برنگشتم.

و من بارها گشتم به دنبال خودم، توی تک‌تک لحظه‌های ثبت‌شده از تو که من گم شدم.

گشتم نبود، ولی تو بگرد، شاید تو پیداش کردی.

می‌دونم که دیگه نمی‌شه ولی خب اگر برمی‌گشتم عقب هم نمی‌ذاشتم اینجوری بشه.

صدایم زد...
برگشتم...
بعد بدون مقدمه گفت:
"منو بخواه..."
این اولین باری بود که جمله‌ای دستوری، هیچ ترسی نداشت و بلعکس،
برایم گوارا بود...
می توانستم برای این درخواستش بمیرم...

#حمید_جدیدی

سپس به همان چیزی که بودم برگشتم:

یک سکوت طولانی،
اجتناب ازگفت و گو
و میل به تنهایی...!
• |.|

•
آدم باید یکیو داشته که یه شب دستشو بگیره با هم برن بام زل بزنن به شهر تاریک و بهش بگه :
میدونی چندتا از این شبا ، تو کل آدمای این شهر دنبال یکی مثل تو میگشتم ؟ .️

♡

سپس به همان چیزی که بودم برگشتم:
- یک سکوت طولانی-

اجتناب از غیر ؛ گفتگو با غیر و پناه آوردن به
تنهایی...

گویی تمام عمر بین آدمها گشتم
تا تو را پیدا کنم...
گویی به دنبال این بودم که
خود را گرفتار کنم!
تو دل از من نبردی ؛
من خودم را به دام انداخته ام...
زره پوشیده و اسب جنگ تاخته ام
پیچ و تاب موی احدی مرا گمراه نکرد
تو از راه آمدی و کافر شدم....
.️..

•
من در این آبادی پیِ چیزی می‌گشتم
پی خوابی شاید ، پی نوری
ریگی ، لبخندی :).

♡