نمیدونم چطوری بگم اما انگار دارم هدر میرم، خودم، عمرم، جوونیم، انرژیم، استعدادم، احساساتم، ذوقم، تلاشم و کلا همه وجودم داره هدر میره، ناراحتم.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی میدونم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
نمیدونم کجا برم وگرنه حتما از اینجا میرفتم
ببین من یاد گرفتم حسمو به کسی نشون ندم. نگرانشون باشم هرشب اما به نظر عین خیالم نیست. تنها باشم ساعتها اما به یکیشون پیام ندم که به تو نیاز دارم الان. چون میدونم دلشونو میزنه، گرچه آدمیزاد همیشه همین بوده و من از اولشم امیدی نداشتم. کلا هم یکی دو نفرو تو زندگیم دارم که از حس درونیم خبر دارن، اونم مدتها زمان برد تا بتونم بگم داستان چیه و خود واقعیم باشم و انگار همه فلسفه بودنه آدما تو زندگیت همینه که تو واقعا چقدر خودتی کنارشون، با همه ضعفات، همین؛
. .
تو واسه من با همه فرق داری
من میدونم فقط وقتی دستای تورو میگیرم میتونم احساس قوی بودن کنم وقتی تو چشمای تو نگاه میکنم چشمام پر از قلب میشه و تو رو ک میبوسم احساس خوشبخترین ادم دنیارو دارم.
نمیدونم چرا هیچکس متوجه این نمیشه که من ساده و احمق نیستم، فقط دلم میخواد بدون سیاست باهاش رفتار کنم.
همینکه بعد این همه تروما هنوز دارم چایی میخورم اما بدون شیره، از خودم راضیم و میدونم قوی هستم...
آرامش دارم چون میدونم چیزی که برای منه، من رو گم نمیکنه و چیزی که برای من نبوده هیچوقت توی زندگیم نمیمونه.
. .
من کلا زیاد با کسی اوکی نمیشم و سعی میکنم به هر کسی نزدیک نشم، خیلیها رو هم پس میزنم چون نمیخوام آدمهای ارزون برام خیلی گرون تموم شن، و سعی میکنم دایره ارتباطم رو کوچیک نگه دارم و آدمهایی رو کنار خودم داشته باشم که هدف دارن، کنارشون آرامش دارم و میدونم که میشه بهشون اعتماد کرد.
نمیدونم این چه داستانیه که یسری آدمها تا وقتی تحویلشون نگرفتی میپرستنت، همهاش پیگیرتن، همین که آدم حسابشون میکنی یا مثلا تحویلشون میگیری انگار براشون عادی میشی، حالا دیگه برات قیافه میگیرن.
نمیدونم چطوری بگم ولی اندازه تموم وقتهایی که خیلی باجنبه بودم و بهم برنمیخورد الان کوچکترین چیزها بهم برمیخوره.