از همه بیشتر دلتنگ تو میشوم
تویی که غصه‌هایم
مهربان ترت کرد
که اشکهایم را شمردی وُ
در خنده ام شریک شدی!
که شوق نقاشی ِ آبرنگی کودکی هایم را زنده میکردی !
تویی که تکیه گاه شب های دلتنگیم بودی !
تویی که رد انگشت هر کودکی که تورا دیده بود، روی صورتت داشتی...

دلتنگت میشوم چون
شبیه خودم
پشت چهره‌ی سنگی‌ات
دل مهربانی پنهان کرده بودی !