این چترِ زرد را تو ندیده‌ای
روزی آن را برای بارانی خاص خریدم
روزی که باران گرفته بود
و یاد تو پاهایم را به خیابان برد
و یادِ تو تنهایی را
کفِ دست‌هایم گذاشت

زیاده‌روی در پیاده‌روها
هنوزم به جایی نرسانده‌ست
و خیال‌پروازی‌هایم تنها
نبودنت را در ارتفاعِ بلندتری گریسته‌ست

سال‌ها گذشته‌ست
و این خورشیدِ چسبیده به سقفِ اتاق
تنها توانسته زندگی‌ام را به دو نیمه کند؛
روزهای بارانیِ بعد از تو
و روزهای معمولیِ بعد از تو ..