رد نکن گرمای دستم را به دردت میخورم
کنده ای پیرم که در سرما به دردت میخورم

صورتم سرخ است با سیلی و دلخونم،ببین!
من انارم... درشب عید به دردت میخورم

با عصای پیری ات بد تا نکن نشکن مرا
صبرکن امروز یا فردا به دردت میخورم

موج وقت گریه فکر شانه هایی سنگی است
مثل صخره در دل دریا به دردت میخورم

یک تفنگ سر پر از شعرم درون گنجه ات
شک نکن که آخرش یکجا به دردت میخورم