وسط راهی ولم کردی که خودت قدم به قدمش دستم رو کشیدی و آوردی، من از نبودنت ناراحت نیستم، از بازیچه شدنم عصبانیم.

حداقل روزایی که خودشون سختن رو تو سخت‌تر نکن. مثلا وقتایی که دنبال بهونه برای گریه‌م، اون بهونه رو نده دستم.

من آدمی نیستم که بخوای بعد از اینکه از چشمم افتادی ، بتونی باز خودتو تو دلم جا کنی و رفتارم مثل قبل بشه باهات ، من کینه‌ایم؛ اونقدر کینه‌ای که اگه بهونه بدی دستم ، روی شترم کم میکنم!

حس‌وحالم یک‌جوریه که احساس می‌کنم یک قالب یخ گنده توی سینمه. دستم مدام روی سینمه که شاید کمی از حجم سرماش کاسته شه. تاثیری نداره، جاش می‌سوزه.

لاے مـــــوهایَت
تنها نُتے ست
ڪہ اگر بہ دستم برسد
تمام ِ موسیقی‌هاے عاشقانہ‌ے
جهان را با آن می‌نوازم....️‍.


#علیرضا_اسفندیاری
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‎‌‎‍‌ ‎

انگار بخشی از وجودم خودشو به در و دیوار می‌کوبه برای رها شدن؛ عادت ندارم توی تاریکی بمونم. یه‌ جایی توی اعماق قلبم، یه روزنه‌ی کوچیک نور سوسو می‌زنه؛ دستم رو می‌برم سمتش به امید روزهای روشن.

اونجایی وایستادم که به خودم گفتم:
" دیگه کاری از دستم برنمیاد، تسلیم این سرنوشتم "

Not that I don't know what makes me feel better
I know
But I can't do anything :)!

نه که ندونم چی حالمو خوب میکنه
میدونم
ولی کاری از دستم برنمیاد :)!

دستم به دستات نمی‌رسه اما این تقلا برای رسیدن رو -درحالی که خوب می‌دونم اتفاق نمی‌افته- نوعی دوستت‌دارم درنظر بگیر.

گفته بودی که چرا محوِ تماشایِ منی
آنچنان مات که یک دَم مُژه بر هم نزنی
مژه بر هم نَزَنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدرِ چَشم مُژه بَرهم زدنی
#شجریان_جان