وحشی نبودم تا تو رامم کرده باشی
آهو نه .. تا پابند دامم کرده باشی

من پخته بودم ، پخته بودم ، پخته بودم ..
جز اينکه با يک عشوه خامم کرده باشی

مديون قدری آب و مشتی دانه يکروز
مثل کبوترهای بامم کرده باشی

يادم نمی آيد جوابم داده باشی
يادم نمی آيد سلامم کرده باشی

با تو همين اندازه شيرين بود اگر بود ــ
زهری که با حرفی به کامم کرده باشی

ميسوزم و دود مرا می بلعی .. آنوقت
له ميکنی وقتی تمامم کرده باشی

حالا چطوری من حلالت کرده باشم
وقتی تو اينطوری حرامم کرده باشی ؟


{ مهدی فرجی }