خبرآورده امشب ماه، که فردا روز زیبائیست
گمانم چون تو می آیی، همه دنیا تماشائیست

گمانم آخر جاده، میان دست های توست
عجب راه دل انگیزی ، تمامش غـرق شیدائیست

گمانم نم نم باران، ز انگشت تو می بارد
عجب رنگین کمانی شد، پُر از رنگ است ورویائیست

اگرچه از کویرم من، ولی جنسم شده باران
نفس هایت به من جان داد، نفس های تو دریائیست

دمی فرهاد و مجنونم، دمی همچون زلیخایم
ز بس یوسف تو شیرینی، نگاهت مست و لیلائیست

دگرکوه ودگرکنعان، نمیخواهم بیابان چیست؟
تو هر جا می روی یارا، سَرِ کوی تو غوغائیست

بگفتا ماه از فـردا، که روز وصل تو باشد
ببین پروانه از شوقت ، انیس شهر تنهائیست