نقل است که رابعه عَدَویه
یک شب در صومعه نماز می‌کرد. ماندگی در او اثر کرد در خواب شد.
دزدی درآمد چادری داشت، برگرفت.
خواست که بیرون شود راهِ در باز نیافت.
چادر بنهاد و برفت.
راه بازدید.
برفت و باز چادر برگرفت، بیامد باز راه نیافت.
باز چادر بنهاد.
همچنین کرد تا هفت بار ..
از گوشه صومه آواز آمد که: ای مرد!
خود را رنجه مدار که او چندین سال است تا خود را به ماسپرده است.
ابلیس زهره ندارد، که گِرد او گردد! دزدی را کی زهره آن بود که گرد چادراو گردد ؟
برو. رنجه مباش.
ای طرار! اگر یک دوست خفته است یک دوست بیدار است و نگاه دارد...


پ.ن

" رابعه عَدَویّه لقب‌گرفته به تاج‌ُ الرجال با کنیهٔ ام‌ُ الخیر،
بانوی زاهد، صوفی و شاعر در سدهٔ دوم هجری بود "