حرف زدن هیچگاه باری از قلبم نمیکاهد؛ تنها سکوت جهان درونم را بر هم میزند و غمهای خفتهام را بیدار میکند. اندوه من شخصیتر از آن است که کسی بتواند آن را از من بگیرد.
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خفته
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اعجاز عشق همین ممکن ساختنِ غیر ممکن است. قلب جایی میرود که خودش میخواهد نه آنجا که عقل میگوید.
. چشمان نخفته در گور
. #میگل_آنخل_آستوریاس
بیدار شو،
خلاص شو ازفکر و ازخیال
یارب،
فِرست خفته ٔ ما را دُهُل زنی ...
خفته
هزار غم خورد از بهرهیچ چیز
در خواب، گرگ بیند، یا خوف رهزنی ...!
"مولانا"
فکت بیدلیل امروز: در داستان اصلی زیبای خفته که توسط برادران گریم در قرن ۱۹ ام جمعآوری شده، پرنسس آئورورا با بوسه از خواب بیدار نمیشه؛ شاهزاده فیلیپ این مرحله رو اسکیپ کرده و در خواب بهش تجاوز میکنه.
نخفتهایم
که شب بگذرد
سحر بزند ...
"حسین منزوی"
برگ ریزانِ دلم را
نوبهاری آرزوست
شاخه ی خشکِ تنم را
برگ و باری آرزوست
شمعِ جمعِ خفتهگانم
آتشم را کس ندید
خاطرم را مونس
شب زنده داری آرزوست.
#سیمین_بهبهانی
- سـرت را بر بازوانم بگذار
تنت را هم در کنارِ دلم
میانِ آغوش خیالم نفـس بکش
تمام ترس و خستگیام از شب
تمام میشود
اگر حتی در آغوش خیالم خفته باشی..
#بهمن_فاطمی
به تازگی با هیچکس شوخی ندارم!
خیلی جدی میروم
و خیلی جدی تر بر نمیگردم!
و چقدر سخت است که این "خیلی جدی ها" برخلاف میل باطنی باشد،
و در پس همه ی این رفتن ها و برنگشتن ها،
غرورِ بیجایی خفته است ...
#آزاده_فتاحی
- کند است نبض ثانیهها در غیاب تو
من در کجایِ حس توام،
با حساب تو؟!
خورشید و ماه پشتِ
زمین خفتهاند و من
بیدار ماندهام که
بیایم به خواب تُ..
#خلیل_جوادی
✿ کپشن خاص ✿
#زمزمه_های_عاشقانه
عشق به رویم خندید
تا مرا مست تو دید...
و نهیبی زد و گفت:
آه ...چرا دل بستی؟
تو که از آخر این راه مخوف بی خبری
زچه خرسند هستی؟!
به خیالت ته این پس کوچه
میشود جای قرار؟
به گریزپا روحت
می شود راه فرار؟
می توانی برسی تا بالا؟
دست کش!
زین خیال خام ؛حالا!!
عشق آن عروس هزار داماد است
می برد تا ته قعر
میکند روح لطیفت را خرد
ضجه هایت میکند گوشش کر
و تو محکوم به ماندن هستی
و نمیدانی ؛
آنکه جانت به فدایش گردد
میشود ماموری،
که تا خود مرگ ،تو را می بردت...!
عشق به رویم خندید
من به رویش لبخند!
و به گوشش نجوا:
آنکه تو درد وفغانش خوانی؛
مرغ عشقی که مرا ترسانی؛
همه مآوای منست!
منم آن خفته در این تاریکی
همه اغیار مرا جانم، نیش!
خود عشق آمد پیش..!
جان گرفتم و شدم آن خود خویش!
روح من غرق در آلام چموش،
مرغ عشق دست گرفت ، پایم داد!
عشق ، آرامم داد..
آنکه روحم ز چنین مردابی
دست گرفت ، برد بالا؛
مرغ عشق بود که پروازم داد !
باهمه درد و الم
با همه اشک و فغان
من روم بر ره عشق
میخرم سوز به جان!
عشق به رویم خندید
تا مرا مست تو دید...
سرتکان داد و رمید..
#مهناز_معینی