بگذار برایت چای بریزم
امروز به ‌شکل غریبی خوبی
صدایت نقشی زیباست بر جامه‌ای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی می‌کند زیر آیینه‌ها ..
و جرعه‌ای آب از لب گلدان می‌نوشد ..
بگذار برایت چای بیاورم ،
راستی گفتم که دوستت دارم ؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم ؟
حضورت شادی‌بخش است مثل حضور شعر
و حضور قایق‌ها و خاطرات دور ..