زمستان یک"تو"میخواهد
یک"تو"که بشود دستانش را بی هیچ دلهره ای گرفت
یک"تو"که بشود این خیابان های یخ زده را ،گرم قدم زد
یک"تو"که بشود با فکرش بغض ها را پوشاند
بشود چای تازه دم در یک سبد کوچک گذاشت و کنارش میان برف ها نوشید
زمستان یک"تو"میخواهد که آرامت کند
یک"تو"که برای بهارباز هم آرزویت کند
و سرمستت کند از فکرهای بهاری
زمستان یک"تو"باید داشته باشد و آنقدر گرم تماشایت کند که خیال برت دارد مرداد است...

ف : لیدا