خرت و پرت‌های این خانه
چشم تو را که دور می‌بینند
یک‌بند پشت سرم حرف می‌زنند
گلدان‌ها
پرده‌ها
تختخواب آشفته
ظروف تلنبار برهم
مجلات بازمانده بر میز
حتا این گربه‌ی بی‌چشم و رو
که در غیاب تو ترجیح می‌دهد
حیاط همسایه را ...
می‌گویند تو که نیستی
تنبل می‌شوم
و سمبَل می‌کنم
هر مهمی را
کسی نیست به این کله‌پوک‌ها بگوید
وقتی تو نیستی چه فرق می‌کند
فرقم را از کجا باز کنم
و یقه‌ام را تا کجا ..
از فرودگاه که بردارمت
خواهی دید ریش سه روزه‌ام
سه‌تیغه است و معطر
و خط اطو بازگشته است
به پیراهن و شلوارم ..