کپشن های مربوط به ایمنم

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ایمنم

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

تو آخرین سرزمین
باقی مانده در جغرافیایِ آزادی
تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می‌کند.

تو واپسین خوشه،
واپسین ماه،
واپسین کبوتر،
واپسین ابری.

تو واپسین شکوفه‌ای هستی که بوئیده‌ام
و واپسین کتابی که خوانده‌ام
آخرین واژه‌ای که نوشته‌ام...

#نزار_قبانی

تـنها تـوئـی تـنها تـوئی در خـلوت تنهائیم

تنها تو می خواهی مرا با این همه رسوائیم



جان گشته سرتا پا تنم از ظلمت تن ایمنم

شــو آفـتاب روشنـم پـیدا بــه نـاپـیدائیم



مـن از هـوسها رسته ام از آرزوها جسته ام

مـرغ قفس بشکسته ام شادم ز بـی پروائیم



دانـی کـه دلدارم تـوئی دانم خریدارم توئی

یـارم توئی یارم توئی شادی از این شیدائیم

در عصر سلیمان نبی، پرنده‌اى براى نوشیدن آب به سمت بركه‌اى پرواز كرد.
اما چند كودك را بر سر بركه دید، پس آنقدر انتظار كشید تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همین كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اینبار مردى را با محاسن بلند و آراسته دید كه براى نوشیدن آب به آن بركه مراجعه نمود.
پرنده با خود اندیشید كه این مردى باوقار و نیكوست و از سوى او آزارى به من متصور نیست. پس نزدیك شد، ولی آن مرد سنگى به سویش پرتاب كرد و چشم پرنده معیوب و نابینا شد.
پرنده شكایت نزد سلیمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد. محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
"چشم این مرد هیچ آزارى به من نرساند، بلكه ریش او بود كه مرا فریب داد! و گمان بردم كه ازسوى او ایمنم پس به عدالت نزدیكتراست اگر محاسنش را بتراشید
تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند"

“ علامه دهخدا “

کانال فانوس
@FaaaNoooS