کپشن های مربوط به اندیشید

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اندیشید

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ انسان‌های احساسی
ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ!
ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺁﺩﻣﮏﻫﺎ
ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﻧﺪ
ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﯾﺦ ﺑﺒﻨﺪﺩ
و همه کرخ شوند

ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ حتی روی
کوه‌های یخ دنیا هم بگذاری‌شان
قلبشان را آتش می‌زنند
کوه یخ را ذوب می‌کنند
و از کرخی فرار می‌کنند
و سر راهشان همه آن‌هایی را
که از یخ‌زدگی به خواب رفته‌اند
بیدار می‌کنند..

ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺮﻧﻄﯿﻨﻪ ﮐﺮﺩ!
ﺍﮔﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍیشاﻥ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪید
ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺳﻮﺍﺭ کنید..

(حامد حسینی)

خوشبختی را نمی توان وام گرفت ..
خوشبختی را نمی توان برای لحظه ای نیز به عاریت خواست ..
خوشبختی را نمی توان دزدید
نمی توان خرید
نمی توان تکدی کرد ..
بر سر سفره ی خوشبختی دیگران، همچو یک مهمان ناخوانده، حریصانه و شکم پرورانه نمی توان نشست ،
و لقمه ای نمی توان برداشت که گلوگیر نباشد و گرسنگی را مضاعف نکند ..
پرنده ی سعادت دیگران را نمی توان به دام انداخت، به خانه ی خویش آورد، و در قفسی محبوس کرد - به امید باطلی ، به خیال خامی.
خوشبختی، گمان می کنم، تنها چیزی است در جهان که فقط با دست های طاهر کسی که به راستی خواهان آن است ساخته می شود، و از پی اندیشیدنی طاهرانه ..

"نادر ابراهيمی"

دوران عقب ماندگی ملت ما
زمانی آغاز شد که
جای اندیشیدن را تقلید
جای تلاش و کوشش را دعا
جای اراده برای رفتن را قسمت
و جای تصمیم عقلانی را استخاره گرفت

شما به همان چیزی تبدیل می شوید که در تمام روز به آن می اندیشید!

اکنون این پرسش پیش می آید
که در تمام روز به چه می اندیشید؟!!!

در عصر سلیمان نبی، پرنده‌اى براى نوشیدن آب به سمت بركه‌اى پرواز كرد.
اما چند كودك را بر سر بركه دید، پس آنقدر انتظار كشید تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همین كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اینبار مردى را با محاسن بلند و آراسته دید كه براى نوشیدن آب به آن بركه مراجعه نمود.
پرنده با خود اندیشید كه این مردى باوقار و نیكوست و از سوى او آزارى به من متصور نیست. پس نزدیك شد، ولی آن مرد سنگى به سویش پرتاب كرد و چشم پرنده معیوب و نابینا شد.
پرنده شكایت نزد سلیمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد. محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
"چشم این مرد هیچ آزارى به من نرساند، بلكه ریش او بود كه مرا فریب داد! و گمان بردم كه ازسوى او ایمنم پس به عدالت نزدیكتراست اگر محاسنش را بتراشید
تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند"

“ علامه دهخدا “

کانال فانوس
@FaaaNoooS

ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺍﺳﺖ:
ﯾﮏ ﮔﻞ ﻭ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ
ﺍﻣﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ ،
ﯾﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﻭ ﯾﮏ ﮐﺮﻡ ﺑﻮﺩ!

ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻬﯽ نمی کند
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ ...
ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﺭ ﮔﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﺷﺪ
ﻭ ﺁﻥ ﮐﺮﻡ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ زیبا شده بود

ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﻭ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ،
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﯿد ...
ﺧﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻓﺮﺩﺍﯾﻨﺪ.

چه ساده قلبمان را دو دستی چسبیده ایم که مبادا کسی آن را بدزدد و عاشقمان کند.

غافل از اینکه برای عاشق کردنمان ، عقلمان را می دزدند...

و بعد ما میمانیم با قلبی که اندیشیدن بلد نیست ...

قضاوت زودهنگام ممنوع:

دختر کوچولوی ملوس دو تا سیب در دو دست داشت. در این موقع مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت، "یکی از سیباتو به من میدی؟" دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب. لبخند روی لبان مادرش ماسید. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است. امّا، دخترک لحظه‌ای بعد یکی از سیب‌های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت، "بیا مامان این سیب شیرین‌تره!" مادر خشکش زد. چه اندیشه‌ای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشه بود.
هر قدر باتجربه باشید، در هر مقامی که باشید، هر قدر خود را دانشمند بدانید، قضاوت خود را اندکی به تأخیر اندازید و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح داشته باشد

و دل ، لرزان ، هراسان ،‌ چهره پر بیم
به گور سرد وحشت زا نظر دوخت
شرار حرص آتش زد به جانش
طمع در خاطرش صد شعله افروخت
به هر لوح و به هر سنگ و به هر گور
زده تاریکی و اندوه شب ،‌ رنگ
نه غوغایی ، به جز نجوای ارواح
نه آوایی ، مگر بانگ شباهنگ
به نرمی زیر لب تکرار می کرد
سخن های عجیب مرده شو را
که : با این مرده ، دندان طلا هست
نمایان بود چون می شستم او را
فروغ چند دندان طلا را
به چشم خویش دیدم در دهانش
ولی ، آوخ ! به چنگ من نیفتاد
که اندیشیدم از خشم کسانش
کنون او بود و گنج خفته در گور
به کام پیکر بی جان سردی
به چنگ افتد اگر این گنج ، ناچار
تواند بود درمان بهر دردی
به دست آرد گر این زر ، می تواند
که سیمی در بهای او ستاند
وزان پس کودک بیمار خود را
پزشکی آرد و دارو ستاند
چه حاصل زین زر افتاده در گور
که کس کام دل از وی بر نگیرد ؟
زر اینجا باشد و بیماری آنجا
به بی درمانی و سختی بمیرد ؟
کلنگ گور کن بر گور بنشست
سکوت شب چو دیواری فرو ریخت
به جانش چنگ زد بیمی روانکاه
عرق از چهرهٔ بی رنگ او ریخت
ولی با آن همه آشفته حالی
کلنگی می زد از پشت کلنگی
دگر این ، او نبود و حرص او بود
که می کاوید شب در گور تنگی
شراری جست از چشم حریصش
چو آن کالای مدفون شد نمودار
دلش با ضربه های تند می زد
به شوق دیدن زر در شب تار
دگر این او نبود و حرص او بود
که شعف و ترس را پست و زبون کرد
کفن را پاره کرد انگشت خشکش
به بی رحمی سری از آن برون کرد
سری کاندر دهان خشک و سردش
طلای ناب بود ... آری طلا بود
طلایی کز پیش جان عرضه می کرد
اگر همراه با صدها بلا بود
دگر این او نبود و حرص او بود
که کام مرده را ونسرد ، وا کرد
وزان فک کثیف نفرت انگیز
طلا را با همه سختی جدا کرد
سحرگاهان به زرگر عرضه اش کرد
که : بنگر چیست این کالا ، بهایش؟
محک زد زرگر و بی اعتنا گفت
طلا رنگ است و پنداری طلایش



{طلا رنگ است - سیمین بهبانی}

قضاوت زودهنگام ممنوع
دختر کوچولوی ملوس دو تا سیب در دو دست داشت. در این موقع مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت، "یکی از سیباتو به من میدی؟" دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب. لبخند روی لبان مادرش ماسید. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است. امّا، دخترک لحظه‌ای بعد یکی از سیب‌های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت، "بیا مامان این سیب شیرین‌تره!" مادر خشکش زد. چه اندیشه‌ای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشه بود.
هر قدر باتجربه باشید، در هر مقامی که باشید، هر قدر خود را دانشمند بدانید، قضاوت خود را اندکی به تأخیر اندازید و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح داشته باشد.

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

انسانهای, احساسی, شوند, کوههای, دنیا, بگذاریشان, قلبشان, میزنند, میکنند, کرخی, فرار, راهشان, آنهایی, یخزدگی, خواب, رفتهاند, بیدار, کنید, حامد, حسینی, خوشبختی, توان, گرفت, برای, لحظه, عاریت, خواست, دزدید, خرید, تکدی, سفره, دیگران, همچو, مهمان, ناخوانده, حریصانه, پرورانه, نشست, لقمه, برداشت, گلوگیر, نباشد, گرسنگی, مضاعف, نکند, پرنده, سعادت, انداخت, خانه, خویش, آورد, قفسی, محبوس, امید, باطلی, خیال, خامی, گمان, تنها, چیزی, جهان, طاهر, راستی, خواهان, ساخته, اندیشیدنی, طاهرانه, نادر, ابراهيمی, دوران, ماندگی, زمانی, آغاز, تقلید, تلاش, کوشش, اراده, رفتن, قسمت, تصمیم, عقلانی, استخاره, تبدیل, شوید, تمام, اکنون, پرسش, سلیمان, پرندهاى, براى, نوشیدن, بركهاى, پرواز, كودك, آنقدر, انتظار, كشید, كودكان, متفرق, شدند, همین, فرود, بسوى, اینبار, مردى, محاسن, بلند, آراسته, مراجعه, نمود, باوقار, نیكوست, آزارى, متصور, نیست, نزدیك, سنگى, سویش, پرتاب, معیوب, نابینا, شكایت, پیامبر, احضار, محاكمه, قصاص, محكوم, دستور, كردن, صادره, اعتراض, نرساند, بلكه, فریب, بردم, ازسوى, ایمنم, عدالت, محاسنش, بتراشید, نخورند, علامه, دهخدا, کانال, فانوس, زیبا, ساده, قلبمان, دستی, چسبیده, مبادا, بدزدد, عاشقمان, غافل, اینکه, کردنمان, عقلمان, دزدند, میمانیم, قلبی, قضاوت, زودهنگام, ممنوع, دختر, کوچولوی, ملوس, موقع, مادرش, وارد, اطاق, چشمش, افتاد, سیباتو, میدی, دخترک, نگاهی, خیره, اندکی, گازی, لبخند, لبان, ماسید, سیمایش, میزد, چقدر, دخترکش, نومید, امّا, لحظهای, سیبهای, مامان, شیرینتره, خشکش, اندیشهای, داده, باتجربه, باشید, مقامی, دانشمند, بدانید, تأخیر, اندازید, بگذارید, مقابل, فرصتی, توضیح, داشته, لرزان, هراسان, چهره, وحشت, دوخت, شرار, جانش, خاطرش, شعله, افروخت, تاریکی, اندوه, غوغایی, نجوای, ارواح, آوایی, بانگ, شباهنگ, نرمی, تکرار, عجیب, مرده, دندان, نمایان, شستم, فروغ, دیدم, دهانش, نیفتاد, اندیشیدم, کسانش, خفته, پیکر, سردی, افتد, ناچار, تواند, درمان, دردی, سیمی, ستاند, وزان, کودک, بیمار, پزشکی, دارو, حاصل, افتاده, نگیرد, اینجا, بیماری, آنجا, درمانی, سختی, بمیرد, کلنگ, بنشست, سکوت, دیواری, ریخت, بیمی, روانکاه, چهرهٔ, آشفته, حالی, کلنگی, نبود, کاوید, تنگی, شراری, حریصش, کالای, مدفون, نمودار, ضربه, دیدن, زبون, پاره, انگشت, رحمی, برون, کاندر, سردش, طلای, طلایی, عرضه, همراه, صدها, ونسرد, کثیف, نفرت, انگیز, سحرگاهان, زرگر, بنگر, چیست, بهایش, اعتنا, پنداری, طلایش, سیمین, بهبانی,