تو فکر میکنی با کنایه حرف زدنت داری من رو حرص میدی در صورتی که من دارم فکر میکنم حتما کودکی سختی داشتی که انقدر عقده داری.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کودک
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من هرگز نخواستَم که از "عشق" افسانهای بیافرینم ، باور کن ، من میخواستَم که با "دوست داشتن" زندگی کنم ، کودکانه ، ساده و روستایی 🤍
- نادر ابراهیمی
همه ما پشتِ نقاب بزرگسالیمان،
کودکی ست نیازمند عاطفه، گذشت،
عشق و ترسیده از تنهایی…
آلن_دوباتن
آخر شبی دلم خواست دلی بنویسم
همین الان چه حالی هستی
اگه دوس داشتی تو یه جمله برام بگو…
خودم مثل کودکیم تازه راه رفتن یاد گرفته دستاشو لبه میزی شکسته گزاشته اگه ول کنه میفته ول نمیکنه دستش زخم میشه(داغون ترینم)
درونم جنگ است،
نه بین خیر و شر،
بلکه بین من و من،
بین کودکیام که هنوز عشق میخواهد،
و بالغی که یاد گرفته فقط دوام بیاورد.
و در این میان،
نه پناهی هست،
نه آغوشی امن،
فقط سکوتی که همه چیز را در خودش میبلعد
من آدمِ بدی نیستم...
همین که سرم به کار خودم گرم است و کاری به جهان هیچکس ندارم،
همین که آنقدر مشغولیت فکری دارم که ذهن و افکارم برای حواشی و مسائل پوچ و دشمنیها کفاف نمیدهد،
همین که لبخند و مهربانی را از آدمها دریغ نمیکنم.
همین که تلاش میکنم به قدر دامنهی تاثیر خودم، سازنده و کارآمد و مفید باشم.
همین که در عمق بیرحمی روزگار، هنوز هم کودکانه میخندم و کودکانه میبخشم و کودکانه ذوق میکنم؛
نه که خوب باشم اما،
من آدم بدی نیستم...
چقدر دوسم داری ؟
- انقدر که انگار که توی تناسخ قبلیم یه کاسه ی سفالی بودم که شکسته م و تو بندم زدی...
یه کتاب خطی توی کتابخونه ی بغداد بودم که مغولا آتیشم زدن، ولی تو منو حفظ بودی و دوباره نوشتیم...
قطره ی بارون بودم که رو دستای کودکی تو پناه گرفته...
تا حالا با کسی بودی که انگار میخواست دوستت داشته باشه ولی نمیتونست بمونه؟ اسم این مشکل سرد بودن نیست، اسمش ترس از صمیمی شدنه، وقتی توی کودکی نزدیک بودن به کسی براش درد بوده، مغز یاد میگیره اگه کسی زیاد نزدیک شد فرار کن یا نابودش کن، برای همین بعضیها عاشق میشن اما تو رابطه نمیمونن.
سرخپوست پیری
برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت :
در وجود هر انسان،
همیشه مبارزه ای وجود دارد
مانند مبارزهی دو گرگ!
که یکی از گرگها سمبل بدیها
مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، و خود خواهی
و دیگری
سمبل مهربانی، عشق، امید و حقیقت است.
کودک پرسید :
پدر کدام گرگ پیروز می شود؟
پدر لبخندی زد و گفت ،
گرگی که تو به آن غذا می دهی...
. .
به قول داستایوفسکی:
اگر جنگی نتیجهاش خوشبختی تمام دنیا هم باشد ، باز هم به جاری شدن یک قطره اشک بر روی گونههای یک کودک بیگناه نمیارزد.