من آدمِ بدی نیستم...
همین که سرم به کار خودم گرم است و کاری به جهان هیچکس ندارم،
همین که آنقدر مشغولیت فکری دارم که ذهن و افکارم برای حواشی و مسائل پوچ و دشمنیها کفاف نمیدهد،
همین که لبخند و مهربانی را از آدمها دریغ نمیکنم.
همین که تلاش میکنم به قدر دامنهی تاثیر خودم، سازنده و کارآمد و مفید باشم.
همین که در عمق بیرحمی روزگار، هنوز هم کودکانه میخندم و کودکانه میبخشم و کودکانه ذوق میکنم؛
نه که خوب باشم اما،
من آدم بدی نیستم...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کفاف
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
فاضل نظری میگه:
نه تنها صبرم کفاف این همه غم را نمیدهد بلکه عمرمم کفاف این همه صبر را نمیدهد ..
کیفیتِ چشمِ تو کفافِ همه را کرد
گو باده فروشان درِ میخانه ببندند
#فروغی_بسطامی
.
شعر کفاف نمیدهد
#تُ را باید
درجان نوشت
. .
- این -صبح.به.خیر- ها
کفاف ِ دوست داشتنت را نمی دهد..
باید جانانه ببوسمت ...
آنچنـــــان.
دوستت دارم.
که دوستت دارم .
کفافِ دوست داشتنترا نمیدهد...
:)....️
. .
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
شعر و
بغض و
اشک
کفاف رفتنت را نمی دهند
باید
سر فرصت
برایت
بمیـرم ...
@Txt_pic_sad
یک دقیقه سکوت ،
بخاطر خجالت کشیدن مردی که درامدش کفاف زندگیشو نمی دادچه برسد به خرید عید و پای رفتن به خونه رو نداشت..
یکدقیقه سکوت
بخاطر شرمندگی مردی که لباس چروکیده دست دوم رو بنام جنس خارجی تن بچش کرد برویش خندید و در خفا اشگ ریخت…
یکدقیقه سکوت
بخاطر زنی بی سرپرست که نخواست شرافت و ناموسش لکه دار شود غرورش را زیر پا گذاشت و خونه تکونی دیگران رو انجام داد و خانم خونه اربابی کرد براش …
یکدقیقه سکوت
بخاطر تبسم مصنوعی بر کنج لب زنی که چرخ کرده سنگدونی مرغ رو بجای گوشت چرخ کرده بخورد بجه ی در ارزوی کبابش داد …
یکدقیقه سکوت
بخاطر مستاجری که سر درد رو بهونه کرد و دستمال بر سر بست و پتو بر سر کشید و گریه کرد برای عید که صاحبخونه در قبال اجاره های عقب افتاده جوابش کرده بود
یکدقیقه سکوت
بخاطر بچه ای که خجالت کشید و تو کوچه نیومد و با حسرت از لای در همبازیهای لباس نو بر تن رو دید زد..
یک دقیقه سکوت ،
بخاطر خجالت کشیدن مردی که درامدش کفاف زندگیشو نمی دادچه برسد به خرید عید و پای رفتن به خونه رو نداشت..
یکدقیقه سکوت
بخاطر شرمندگی مردی که لباس چروکیده دست دوم رو بنام جنس خارجی تن بچش کرد برویش خندید و در خفا اشگ ریخت…
یکدقیقه سکوت
بخاطر زنی بی سرپرست که نخواست شرافت و ناموسش لکه دار شود غرورش را زیر پا گذاشت و خونه تکونی دیگران رو انجام داد و خانم خونه اربابی کرد براش …
یکدقیقه سکوت
بخاطر تبسم مصنوعی بر کنج لب زنی که چرخ کرده سنگدونی مرغ رو بجای گوشت چرخ کرده بخورد بجه ی در ارزوی کبابش داد …
یکدقیقه سکوت
بخاطر مستاجری که سر درد رو بهونه کرد و دستمال بر سر بست و پتو بر سر کشید و گریه کرد برای عید که صاحبخونه در قبال اجاره های عقب افتاده جوابش کرده بود
یکدقیقه سکوت
بخاطر بچه ای که خجالت کشید و تو کوچه نیومد و با حسرت از لای در همبازیهای لباس نو بر تن رو دید زد..
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟
"محمد علی بهمنی"