کپشن های مربوط به محبوس

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی محبوس

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

اگه ممکنه یکم حرف بزن
اگه ممکنه یکم شعر بخون
من الان صداتو لازم دارم
اگه ممکنه صداتو برسون
من یه طوفانِ بزرگم توی کوه
که تهِ یه دره محبوس شده
انقد از تنهاییاش ترسیده
که واسه خودش یه کابوس شده :)

Barfak


‏و عشق شاید مثلثی کوچک در میان دایـره ای باشـد کـه خـود در مربعی محبوس است

دنیای من و مگس

یک هفته بود که با هم زندگی میکردیم.
شبها که دیر میخوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور سرم میچرخید.
صبح ها اگر دیر از خواب بیدار می شدم، خبری از او هم نبود.
شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود.
در گشت و گذار اینترنتی، متوجه شدم که عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است.
با خودم… شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را میدیدم.
این مگس قسمت اصلی یا شاید تمام عمرش را در خانه ی من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد.
به جسدش که بیجان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم.
غصه خوردم. این مگس چه دنیای بزرگی را از دست داده است.
لابد فکر میکرده «دنیا» یک خانه ی ۵۰ متری است که روزها نور از «ماوراء» به درون آن می تابد و شبها، تاریکی تمام آن را فرا میگیرد.
شاید هم مرا بلایی آسمانی میدیده که به مکافات خطاهایش، بر او نازل گشته ام!
شاید نسبت آن مگس به خانه ی من، چندان با نسبت من به عالم، متفاوت نباشد.
من مگس های دیگر خانه ام را با این دقت نگاه نکرده ام.
شاید در میان آنها هم رقابت برای اینکه بر کدام طبقه کتابخانه بنشینند وجود داشته.
شاید در میان آنها هم مگس دانشمندی بوده است که به دیگران «تکامل» می آموخته
و میگفته که ما قبل از اینکه «بال» در بیاوریم، شبیه این انسانهای بدبخت بوده ایم.
شاید به تناسخ هم اعتقاد داشته باشند و فکر کنند در زندگی قبلی انسانهایی بوده اند که در اثر کار نیک، به مقام «مگسی» نائل آمده اند.
شاید برخی از آنها فیلسوف بوده باشند.
شاید در باره فلسفه ی زندگی مگسی، حرف ها گفته و شنیده باشند.
شاید برخی از آنها تمام عمر را با حسرت مهاجرت به خانه ی همسایه سر کرده باشند.
مگسی را یادم میآید که تمام یک هفته ی عمرش را پشت شیشه نشسته بود به امید اینکه روزی درها باز شود و به خانه ی همسایه مهاجرت کند.
مگس دیگری را یادم آمد که تمام هفت روز عمرش را بی حرکت بر سقف دستشویی نشسته بود.
تو گویی که فکر میکرد با برخواستن از سقف، سقوط خواهد کرد.
یا شاید از ترس اینکه بیرون این اتاق بسته ی محبوس، جهنمی برپاست…
بالای سر مگس مرده نشستم و با او حرف زدم:
کاش میدانستی که دنیا بسیار بزرگ تر از این خانه ی کوچک است.
کاش جرأت امتحان کردن دنیاهای جدید را داشتی.
کاش تمام عمر هفت روزه ی خود را بر نخستین دانه ی شیرینی که روی میز من دیدی، صرف نمیکردی.
کاش لحظه ای از بال زدن خسته نمیشدی، وقتی که قرار بود برای همیشه اینجا روی این میز، متوقف شوی.
آن مگس را روی میزم نگاه خواهم داشت تا با هر بار دیدنش به خاطر بیاورم که:
عمر من در مقایسه با عمر جهان از عمر این مگس نیز کوتاه تر است.
شاید در خاطرم بماند که دنیا، بزرگتر و پیچیده تر از چیزی است که می بینم و می فهمم.
شاید در خاطرم بماند که بر روی نخستین شیرینی زندگی، ماندگار نشوم.
نمیخواهم مگس گونه زندگی کنم. بر می خیزم. دنیا را میگردم و به خاطر خواهم سپرد که عمر کوتاه است و دنیا، بزرگ.
بزرگتر و متنوع تر از چیزی که چشمانم، به من نشان میدهد

خوشبختی را نمی توان وام گرفت ..
خوشبختی را نمی توان برای لحظه ای نیز به عاریت خواست ..
خوشبختی را نمی توان دزدید
نمی توان خرید
نمی توان تکدی کرد ..
بر سر سفره ی خوشبختی دیگران، همچو یک مهمان ناخوانده، حریصانه و شکم پرورانه نمی توان نشست ،
و لقمه ای نمی توان برداشت که گلوگیر نباشد و گرسنگی را مضاعف نکند ..
پرنده ی سعادت دیگران را نمی توان به دام انداخت، به خانه ی خویش آورد، و در قفسی محبوس کرد - به امید باطلی ، به خیال خامی.
خوشبختی، گمان می کنم، تنها چیزی است در جهان که فقط با دست های طاهر کسی که به راستی خواهان آن است ساخته می شود، و از پی اندیشیدنی طاهرانه ..

"نادر ابراهيمی"

اﯼ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻣـــﺮﺍ ﺑــﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟
ﺑﯿــﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪﯼ ، ﺩﺳﺖ ﻣﺮﯾـــﺰﺍﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟

ﺩﺭ ﺩﺍﻡ ﺗــﻮﺍَﻡ ، ﻧﯿﺴﺖ ﻣـــﺮﺍ ﺭﺍﻩ ﮔـﺮﯾـﺰﯼ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾــﻦ ﺩﺍﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺻﯿّﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟

ﻣﺤﺒﻮﺱ ﺷﺪﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﻭﯾـﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﻘﺖ
ﺁﻭﺍﺭ ﻏﻤﺖ ﺑـﺮ ﺳـــﺮﻡ ﺍﻓﺘـــﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟

ﺁﺳــﻮﺩﮔﯽ ﺍﻡ ، ﺯﻧــﺪﮔﯽ ﺍﻡ ، ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧـﺪﺍﺭﻡ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗــﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺑـﺮ ﺑﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟

ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟ ﺍﺯﮐﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺧﺒﺮﺕ ﺭﺍ ؟
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗــﻮ ﻭ جور ﺗﻮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟

ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣــﺮﺍ ﺑﯽ ﺧﺒـــﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺁﺧﺮ
ﺩﯾــــﻮﺍﻧﻪ ﺷــﺪﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺁﺑﺎﺩ ، کجایی ؟؟

دیـده از دیـدار خـوبـان بـرگـرفـتـن مشکلسـت
هـر که ما را ایـن نصیحت می‌کند بی‌حاصلست
یار زیبا گر هـزارت وحشت از وی در دلست
بامــدادان روی او دیــدن صبـاح مقبلسـت
آن کـه در چـاه زنخـدانش دل بیچـارگان
چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست
پیش از این من دعـوی پرهیزگاری کردمی
باز می‌گویم که هـر دعـوی که کردم باطلست

زهـر نزدیک خردمندان اگـر چـه قاتلسـت

چون ز دست دوست می‌گیری شفای عاجلسـت

من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوسـت

دوستان معـذور داریـدم کـه پایـم در گلسـت

باش تا دیـوانــه گـوینـدم همـه فــرزانـگان

ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست

آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست

او همین صورت همی‌ بیند ز معنی غافلست

ساربان آهستـه ران کآرام جان در محملست

چارپایان بار بـر پشتند و مـا را بـر دلست

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست

همچنانـش در میـان جـان شیریـن منـزلسـت

سعـدی آسانست با هر کس گرفتن دوستــی

همه زندان جهان پر ز نگارست و نقوش
همه محبوس نقوش و وثنات صُوریم ...


{ مولوی }

دوستان این متن وخودم نوشتم!!لطف کنین بخونین واگه نظری داشتین حتمابگین!!!
"من يک تبعيدي ام...
به جايي که...به دنيايي که...سکوت فرياد ميزند
آنقدر که حنجره اش خش برميدارد
سرزميني که صدا در آن جريان ندارد
هيچ چيز
سکوت مطلق...
روحم در اين بي رحمي عميق زنجير شده!!
صدايي که در گلو خفه ميشودو گوشي که گداي کلمات ميشود.
بغضي که به خاک ميسپرد شکستنش را...
دنيايي که نه چشم ميبيند ونه نگاهي خوانده ميشود
مثل اينکه زل زده باشي به يک فصل نرسيده...
وانتظاري که هيچ کس در آن سويش نيست،يک انتظار مطلقا يک طرفه...
واشکي متبلور ميشود اما به بلوغ نميرسد
وبه خاک ميسپرد سقوطش را از چشمه ي دريايي اش...
زنداني نيستم!!آزادم!آزاد
نه چون پرنده اي که در آسمان اوج ميگيردو ميشکند سپر تندبادهارا
نه چون پروانه اي که روزي هزاران بار حس زنده بودن در او احيا ميشود، دوباره ودوباره
بلکه مثل بچه گنجشکي که توي لانه ي چوبي اش دل ميزند براي پرواز،بال ميزند،بال ميزند
اما هيچ!!!هيچ
همه فکر ميکنند پرواز را ياد نگرفته!!پس مادرش کو؟؟
همه به دنبال مقصري ديگر!!
اما از کجا معلوم که پرواز را از خاطر نبرده باشد؟؟!!
خاطره ي چگونه ي تکاندن بالهايش پشت ميله هاي سخت فراموشي محبوس نشده باشد؟؟!!
از کجا معلوم تخم باروري آرزوهايش را مار نخورده باشد؟؟!!
داشتم ميگفتم!!
وآنقدر بال ميزند که خسته از اين مکرر بيهوده دوباره به خواب ميرود
خوابي که کسي نميداند بايد در انتظار بيداري دوباره اش ماند يا نه!؟؟!
شايد تخم آزادي من را نيز ماري از دنياي خودم خورده باشد؛
کسي چه ميداند...؟؟!!

ماهیان
هنوز
در آ ب
محبوسند............

میم مثل مَرد
..
گاهی اوقات
مرد از زن خیلی تنهاتر است
مرد لاک ناخن نمی‌زند که هر وقت دلش گرفت دستش را باز کند و به ناخن‌هایش نگاه کند
مرد موهایش بلند نیست که در بی‌کسی کوتاهش کند و لج کند با تمام دنیا
مرد نمی‌تواند اشک ریزان در اتاقش محبوس باشد، باید در اوج همهمه و شلوغی گریان باشد
مرد حتی دردهایش را اشک که نه، سنگ می‌کند و می‌چسباند به پیشانیش
از قبل ها به او چسبانده بودن مرد که گریه نمی‌کند
گاهی
اوقات هــــــــم
می‌شود گفت
میم مثل مــــــــــرد…

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

ممکنه, بخون, الان, صداتو, لازم, دارم, برسون, طوفانِ, بزرگم, محبوس, انقد, تنهاییاش, ترسیده, واسه, خودش, کابوس, شاید, مثلثی, کوچک, میان, دایره, باشد, مربعی, دنیای, هفته, زندگی, میکردیم, شبها, میخوابیدم, آخرین, دقیقه, میچرخید, بیدار, خبری, نبود, مانند, کتابی, گذاشته, خوابیده, گذار, اینترنتی, متوجه, بسیاری, خانگی, دمای, معمولی, حدود, خودم, شمردم, میدیدم, قسمت, اصلی, تمام, عمرش, خانه, کرده, احساسم, نسبت, تغییر, جسدش, بیجان, افتاده, خیره, بودم, خوردم, بزرگی, داده, لابد, میکرده, متری, روزها, ماوراء, درون, تابد, تاریکی, میگیرد, بلایی, آسمانی, میدیده, مکافات, خطاهایش, نازل, گشته, چندان, عالم, متفاوت, نباشد, دیگر, نگاه, نکرده, آنها, رقابت, برای, اینکه, کدام, طبقه, کتابخانه, بنشینند, وجود, داشته, دانشمندی, بوده, دیگران, تکامل, آموخته, میگفته, بیاوریم, شبیه, انسانهای, بدبخت, تناسخ, اعتقاد, باشند, کنند, قبلی, انسانهایی, مقام, مگسی, نائل, آمده, برخی, فیلسوف, باره, فلسفه, شنیده, حسرت, مهاجرت, همسایه, یادم, میآید, شیشه, نشسته, امید, روزی, درها, دیگری, حرکت, دستشویی, گویی, برخواستن, سقوط, خواهد, بیرون, اتاق, بسته, جهنمی, برپاست, بالای, مرده, نشستم, میدانستی, جرأت, امتحان, کردن, دنیاهای, جدید, داشتی, نخستین, دانه, شیرینی, دیدی, نمیکردی, لحظه, خسته, نمیشدی, وقتی, قرار, همیشه, اینجا, متوقف, میزم, خواهم, دیدنش, خاطر, بیاورم, مقایسه, جهان, کوتاه, خاطرم, بماند, بزرگتر, پیچیده, چیزی, بینم, فهمم, ماندگار, نشوم, نمیخواهم, گونه, خیزم, میگردم, سپرد, متنوع, چشمانم, نشان, میدهد, خوشبختی, توان, گرفت, عاریت, دزدید, خرید, تکدی, سفره, همچو, مهمان, ناخوانده, حریصانه, پرورانه, لقمه, برداشت, گلوگیر, گرسنگی, مضاعف, نکند, پرنده, سعادت, انداخت, خویش, آورد, قفسی, باطلی, خیال, خامی, گمان, طاهر, راستی, خواهان, ساخته, اندیشیدنی, طاهرانه, نادر, ابراهيمی, کجایی, دیدار, خوبان, برگرفتن, مشکلست, نصیحت, میکند, بیحاصلست, زیبا, هزارت, وحشت, دلست, بامدادان, صباح, مقبلست, زنخدانش, بیچارگان, زندان, بابلست, دعوی, پرهیزگاری, کردمی, میگویم, باطلست, نزدیک, خردمندان, قاتلست, دوست, میگیری, شفای, عاجلست, نمییارم, نهاد, دوستان, معذور, داریدم, پایم, گلست, دیوانه, گویندم, فرزانگان, نتوان, عاقلست, میگوید, صورت, خطاست, همین, بیند, معنی, غافلست, ساربان, آهسته, کآرام, محملست, چارپایان, پشتند, منزل, فراق, افتد, همچنانش, منزلست, سعدی, آسانست, دوستی, نگارست, نقوش, وثنات, صُوریم, مولوی, وخودم, نوشتم, کنین, بخونین, واگه, نظری, داشتین, حتمابگین, تبعيدي, جايي, دنيايي, سکوت, فرياد, ميزند, آنقدر, حنجره, برميدارد, سرزميني, جريان, ندارد, مطلق, روحم, رحمي, عميق, زنجير, صدايي, ميشودو, گوشي, گداي, کلمات, بغضي, ميسپرد, شکستنش, ميبيند, نگاهي, اينکه, باشي, نرسيده, وانتظاري, سويش, نيست, مطلقا, طرفه, واشکي, متبلور, بلوغ, نميرسد, سقوطش, چشمه, دريايي, زنداني, نيستم, آزادم, ميگيردو, ميشکند, پروانه, روزي, هزاران, زنده, بودن, احيا, دوباره, ودوباره, بلکه, گنجشکي, لانه, چوبي, براي, پرواز, ميکنند, نگرفته, مادرش, دنبال, مقصري, ديگر, معلوم, نبرده, خاطره, چگونه, تکاندن, بالهايش, ميله, فراموشي, نشده, باروري, آرزوهايش, نخورده, داشتم, ميگفتم, وآنقدر, مکرر, بيهوده, ميرود, خوابي, نميداند, بايد, بيداري, شايد, آزادي, ماري, باشد؛, ماهیان, هنوز, محبوسند, مَرد, گاهی, اوقات, خیلی, تنهاتر, ناخن, نمیزند, ناخنهایش, موهایش, بلند, نیست, بیکسی, کوتاهش, نمیتواند, ریزان, اتاقش, باید, همهمه, شلوغی, گریان, دردهایش, میچسباند, پیشانیش, چسبانده, گریه, نمیکند, میشود,