شاید آنقدر خوب نباشم که انتظار داشته باشی...
شاید آنقدر مهربان نباشم که میخواهی...
شاید آنقدرها هم که فکر میکنی بی احساس نباشم!
شاید مانند دیگران زبانم چرب و نرم نباشد اما قلب وعملم با هم می‌تپند...
ریا نمیکند قلبم...
شاید شبیه دیگران نباشم اما میدانم که متفاوت بودنم بسیار هم خوب است...
شاید متفاوت باشم اما وفادارم....
وفادارم....

بعضی درها رو ببند.
نه به خاطر غرور، ناتوانی یا تکبر، بلکه صرفاً به این دلیل که دیگه به جایی نمی رسن.

«فکر نکنید که خودکشی من یک تصمیم ناگهانی بود.
من تمام درها را زدم. هیچ‌کس باز نکرد.»

بی‌احترامی ، درهایی رو می‌بنده که معذرت‌ خواهی هم نمی‌تونه بازشون کنه

در تاریکترین روزهای زندگی ات این را بدان که خدا در جواب صبرهایت،درهایی را برایت می گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست.
معجزات وقتی اتفاق می افتن
که تو برای آرزوهات
بیشتر از ترس هات انرژی بفرستی.

شاید شانس آورده‌ایم که بعضی از درها هیچ‌گاه به رویمان باز نشدند…

برو سمت همون چیزی که ازش میترسی
رشد واقعی پشت درهای تَرست قرار دارن...


. .

کم‌کم دارم میفهمم که بزرگ شدن چه اشکال‌هایی دارد؛ وقتی به آرزوهایی که در کودکی داشتی میرسی، میبینی آن‌قدرها هم که فکر میکردی جالب نبوده‌اند.

گاهی اوقات، خدا همه درها را می بندد و همه پنجره ها را قفل می کند در آن اوضاع و احوال، خوب است فکر کنید طوفانی بیرون برپاست و او می خواهد شما را نجات دهد.

یه چایی میریزم و شادمهر پلی میکنم تا زندگی اونقدرها هم زشت و پوچ نباشه .️.

♡