باید عشقی داشت
عشقی بزرگ در زندگی
از آن رو که این عشق
برای نومیدیهای بیدلیلی که
ما را در چنگ میگیرد
عذر موجهی میتراشد.
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نومید
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ما خودمان را با افرادی مقایسه می کنیم که به هیچ نحو هیچ ارتباطی با ما ندارند، در نتیجه خودمان را از آنچه هستیم کوچکتر احساس می کنیم. البته، می توان به شیوه ایی عقلانی با این تاثیر مقابله کرد - اما ما این کار را نمی کنیم.
عواقب عاطفی واقعی هستند و تغییرات جسمی و هورمونی در پی دارند.
سطح استرس ما بالا می رود، سطح سروتونین مان کاهش می یابد. سرمان را پایین می اندازیم و نومید پاهای سستمان را دنبال خودمان می کشیم.
زندگی را از اینکه هست برای خودمان سخت تر می کنیم. دیگر وقتش رسیده که کنار بکشیم. از مصرف ابلهانه رسانه های خبری و رقابت بیهوده بر سر کسب منزلت کنار بکشیم.
#رولف_دوبلی
.
هیچ گاه نومید مشو .
اگر همه درها هم به رویت بسته شوند ، سر انجام او کوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده ، به رویت باز میکند .. حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی !
.
#الیف_شافاک
#mim.
✿ کپشن خاص ✿
- نمیتوان نومید بود
وقتی آفتاب هر روز آنقدر درخشان میتابد
گویی هرگز شبی نبوده است!
زخمها تاریکیهایِ آدمند
اما، هر روز آنگونه بدرخش
گویی هرگز شبی نبوده ست...
#معصومه_صابر
دلبر که جان فرسود از او
کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او
باشد که دلداری کند
رفتی؛ که با قرار خداحافظی کنم
نومید و ناگوار خداحافظی کنم
این عادت من است که با خاطرات تو
روزی هزار بار خداحافظی کنم...
دستی به قلب شیشهایَت میکشی که من
ناچار چون غبار خداحافظی کنم
بر من تبر زدند و شکستند و سخت بود
اینگونه با بهار خداحافظی کنم...
بازآ که با شنیدن سین سلام تو
با خلق روزگار خداحافظی کنم!
#سجاد_سامانی
هان مشو نومید چون واقف نیی از سرّ غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
#حافظ
باید عشقی داشت! عشقی بزرگ!
از آنرو که این عشق
برای نومیدیهای بیدلیل کهما را
در "چنگ" میگیرد عذر موجهی
میتراشد...
#آلبر_کامو
خداونداااااااااا ...
توفیقم ده که خیرخواهی آن کس کنم که بدخواهی من کرد ...
و به آشتی تلافی کنم آن را که از من برید ...
و به بخشش پاداش دهم ، آنکه مرا نومید کرد ...
و بپیوندم رشته ی الفت آن را که از من بگسست ...
و به نیکی یاد کنم آن را که غیبت من گفت ...
و این که خوبی ها را سپاس گویم ، و از بدی چشم بپوشم ...
پروانه شدم ، بال زدم ، سوخت دو بالم
دیوانه شدم ، داد زدم ، وای به حالم
بیخود شدم از خویش و از این گردش ایام
نومید و سر افکنده از این طالع و فرجام
مستانه شدم ، باده زدم گاه به گاهی
دل خسته ز می ، باز شدم غرق تباهی
خندیدم و گفتم شود از باده حذر کرد!
از کوچه مستان به چنین حال گذر کرد!
حال این منم و حال من و سوخته بالی
دیوانه و بیخود شده ای ، رو به زوالی
نومیدی و مستی ، به چنین درد دچاری!
دل خسته ای و خنده کنان ، باز خماری!
اینبار بسازم به همین بی پر و بالی
عاشق شوم و عشق رسانم به کمالی...