کپشن های مربوط به زرگر

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی زرگر

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

وقتی باختم ،
مسیر را یافتم ..!
در بزرگراه زندگی
همواره راهت را
“ راحت ” نخواهی یافت !

هر چاله‌ای ، “ چاره‌ای ”
به تو می‌آموزد .
دوباره فکر کن!
فرصت ها “ دو بار ”
تکرار نمی‌شوند..


. .

✿ کپشن خاص ✿
چیزی عوض نشده
همه چیز شبیه همان روزهاست...
هنوز همت
شرق را به غرب وصل می کند
و ولیعصر
دوست داشتنی ترین خیابانی است که هیچ وقت در آن قدم نزدیم ...
هنوز هم از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در مترو پیدا میشود...
و صادقیه
برای من ایستگاه پایانی است...
چیزی عوض نشده
و شبیه همان روزها
انگار قرار نیست
هیچ بزرگراهی
مرا به تو برساند...
#نسترن_علیخانی

وقتی باختم ،
مسیر را یافتم ..!
در بزرگراه زندگی
همواره راهت را
“ راحت ” نخواهی یافت !

هر چاله‌ای ، “ چاره‌ای ”
به تو می‌آموزد .
دوباره فکر کن!
فرصت ها “ دو بار ”
تکرار نمی‌شوند..


. .

پل جنگلی واسه رد شدن حیوونا از بزرگراه!


. .

✿ کپشن خاص ✿
چیزی عوض نشده
همه چیز شبیه همان روزهاست...
هنوز همت
شرق را به غرب وصل می کند
و ولیعصر
دوست داشتنی ترین خیابانی است که هیچ وقت در آن قدم نزدیم ...
هنوز هم از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در مترو پیدا میشود...
و صادقیه
برای من ایستگاه پایانی است...
چیزی عوض نشده
و شبیه همان روزها
انگار قرار نیست
هیچ بزرگراهی
مرا به تو برساند...
#نسترن_علیخانی

وقتی باختم
“مسیر” را یافتم

در بزرگراه زندگی همواره راهت
را “راحت” نخواهی یافت!

هر چاله‌ای، “چاره‌ای” به تو
می‌آموزد

دوباره فکر کن!
فرصت ها “دو بار” تکرار نمی‌شوند

لطفا با دقت بخوانید


سقراط: آیا نه این است که پاره‌ای چیزها از متعلقات دست است؟ مثلاً انگشتری آیا به عضو دیگری جز انگشت تعلق دارد؟
الکبیادس: نه.
سقراط: آیا کفش نه این است که به پا تعلق دارد؟
الکبیادس: آری.
سقراط: و لباس و پوشش به اعضای دیگر بدن تعلق دارد.
الکبیادس: درست است.
سقراط: حال ببینیم هر گاه کسی در کار کفش اهتمام کند آیا دربارۀ پا اهتمام کرده است؟
الکبیادس: باز مقصودت را درست نفهمیدم.
سقراط: آیا نه این است که هر گاه کسی نسبت به چیزی به قسم مخصوصی رفتار کند و عملیات خاصی در آن بنماید می‌‌گویند دربارۀ آن اهتمام کرده است؟
الکبیادس: البته.
سقراط: آیا نه این است که در صورتی می‌‌توان گفت کسی دربارۀ چیزی بخوبی اهتمام کرده است که رفتار او سبب بهبودی آن چیز بوده باشد؟



سقراط: هر گاه بخواهیم دربارۀ پای خود اهتمام نماییم آیا به عمل کفشدوز متوسل می‌‌شویم یا به کاری که پا را بهبودی دهد؟
الکبیادس: البته به کاری که پا را بهبودی دهد.
سقراط: آیا آن کار همان فنی نیست که اعضای دیگر بدن را نیز بهبودی می‌‌دهد؟
الکبیادس: گمانم این است.
سقراط: آیا آن فن ورزش نیست؟
الکبیادس: همین است.
سقراط: پس به فن ورزش دربارۀ پا اهتمام می‌‌کنیم به فن کفشدوز درباره متعلق پا.
الکبیادس: چنین است.
سقراط: و نیز به ورزش اهتمام دربارۀ دست می‌‌کنیم و به فن زرگری که انگشتری می‌‌سازد دربارۀ متعلق دست.
الکبیادس: آری.
سقراط: به عبارت دیگر به ورزش اهتمام در کار تن می‌‌کنیم و به بافندگی و فنون دیگر اهتمام در کار متعلق تن؟
الکبیادس: درست است.

سقراط: پس فنی که به آن اهتمام دربارۀ چیزی می‌‌کنیم غیر از فنی است که به آن اهتمام در متعلق آن چیز می‌‌نماییم.
الکبیادس: بدیهی است.
سقراط: نتیجه اینکه هر گاه تو دربارۀ چیزی که متعلق توست اهتمام کنی دربارۀ خود اهتمام ننموده‌ای.
الکبیادس: راست است.

سقراط: زیرا دانستیم که اهتمام دربارۀ خود و اهتمام دربارۀ متعلق خود به یک فن نمی‌شود.
الکبیادس: آری دانستیم.
سقراط: اکنون ببینیم چه فنی است که به واسطۀ آن دربارۀ خود می‌‌توانیم اهتمام کنیم؟
الکبیادس: نمیدانم.
سقراط: در هر صورت در یک مسئله موافقت داریم و آن این است که به واسطه فنی که متعلقات ما را بهبودی می‌‌دهد نمی‌توانیم خود را بهبودی دهیم.
الکبیادس: حق با توست.


سقراط: از طرف دیگر آیا می‌‌شود بدانیم چه فنی کفش را بهبودی می‌‌دهد هر گاه ندانیم کفش چیست؟
الکبیادس: نمی‌شود.
سقراط: همچنین آیا می‌‌توانیم بدانیم اهتمام در امر انگشتری به چه فن می‌‌شود هر گاه ندانیم انگشتری چیست؟
الکبیادس: نمی‌توانیم.
سقراط: پس آیا می‌‌توانیم بدانیم اهتمام در کار خود یعنی فنی که به واسطه آن خود را می‌‌توانیم بهبودی دهیم چیست، اگر ندانیم خود چه هستیم یعنی خود را نشناسیم؟

منبع: رسالۀ الکبیادس (حقیقت انسان یا خودشناسی) / اثر افلاطون، ترجمه فروغی

پی‌نوشت : این گفتگو را با اوضاع اجتماعی امروز مقایسه‌ای کنید و ببینید که مردمان تا چه اندازه به کفش و لباس و عطر و آرایش مو و چهره و تن خود اهتمام می‌ورزند و توجه می‌کنند و تا چه مقدار درباره خودِ خویش ؟ آیا به راستی خود را گرفتار متعلقات بدن نکرده‌ایم؟

بزرگراه

شبیه خط فاصله

کشیده شد میان دسته ی درخت ها

و سالها ست

درخت های سمت چپ ،درخت های سمت راست

صدایشان به گوش هم نمیرسد

درخت ها پر از صدا

و قاصد تمام حرف هایشان پرنده ها ...

و دل ، لرزان ، هراسان ،‌ چهره پر بیم
به گور سرد وحشت زا نظر دوخت
شرار حرص آتش زد به جانش
طمع در خاطرش صد شعله افروخت
به هر لوح و به هر سنگ و به هر گور
زده تاریکی و اندوه شب ،‌ رنگ
نه غوغایی ، به جز نجوای ارواح
نه آوایی ، مگر بانگ شباهنگ
به نرمی زیر لب تکرار می کرد
سخن های عجیب مرده شو را
که : با این مرده ، دندان طلا هست
نمایان بود چون می شستم او را
فروغ چند دندان طلا را
به چشم خویش دیدم در دهانش
ولی ، آوخ ! به چنگ من نیفتاد
که اندیشیدم از خشم کسانش
کنون او بود و گنج خفته در گور
به کام پیکر بی جان سردی
به چنگ افتد اگر این گنج ، ناچار
تواند بود درمان بهر دردی
به دست آرد گر این زر ، می تواند
که سیمی در بهای او ستاند
وزان پس کودک بیمار خود را
پزشکی آرد و دارو ستاند
چه حاصل زین زر افتاده در گور
که کس کام دل از وی بر نگیرد ؟
زر اینجا باشد و بیماری آنجا
به بی درمانی و سختی بمیرد ؟
کلنگ گور کن بر گور بنشست
سکوت شب چو دیواری فرو ریخت
به جانش چنگ زد بیمی روانکاه
عرق از چهرهٔ بی رنگ او ریخت
ولی با آن همه آشفته حالی
کلنگی می زد از پشت کلنگی
دگر این ، او نبود و حرص او بود
که می کاوید شب در گور تنگی
شراری جست از چشم حریصش
چو آن کالای مدفون شد نمودار
دلش با ضربه های تند می زد
به شوق دیدن زر در شب تار
دگر این او نبود و حرص او بود
که شعف و ترس را پست و زبون کرد
کفن را پاره کرد انگشت خشکش
به بی رحمی سری از آن برون کرد
سری کاندر دهان خشک و سردش
طلای ناب بود ... آری طلا بود
طلایی کز پیش جان عرضه می کرد
اگر همراه با صدها بلا بود
دگر این او نبود و حرص او بود
که کام مرده را ونسرد ، وا کرد
وزان فک کثیف نفرت انگیز
طلا را با همه سختی جدا کرد
سحرگاهان به زرگر عرضه اش کرد
که : بنگر چیست این کالا ، بهایش؟
محک زد زرگر و بی اعتنا گفت
طلا رنگ است و پنداری طلایش



{طلا رنگ است - سیمین بهبانی}

این بزرگراه

تا انتهای جهان دوربرگردان ندارد

و تمام خروجی هایش

به دوراهی چشم های تو میرسد

که بمانم و دوستت بدارم

یا برگردم و دوستت بدارم ...

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

وقتی, باختم, مسیر, یافتم, بزرگراه, زندگی, همواره, راهت, راحت, نخواهی, چالهای, چارهای, میآموزد, دوباره, فرصت, تکرار, نمیشوند, کپشن, چیزی, نشده, شبیه, همان, روزهاست, هنوز, ولیعصر, دوست, داشتنی, ترین, خیابانی, نزدیم, آدمیزاد, مترو, پیدا, میشود, صادقیه, برای, ایستگاه, پایانی, انگار, قرار, نیست, بزرگراهی, برساند, جنگلی, واسه, حیوونا, لطفا, بخوانید, سقراط, پارهای, چیزها, متعلقات, مثلاً, انگشتری, دیگری, دارد, الکبیادس, لباس, پوشش, اعضای, درست, ببینیم, اهتمام, دربارۀ, کرده, مقصودت, نفهمیدم, نسبت, مخصوصی, رفتار, عملیات, خاصی, بنماید, میگویند, البته, صورتی, میتوان, بخوبی, بهبودی, بوده, باشد, بخواهیم, نماییم, کفشدوز, متوسل, میشویم, کاری, میدهد, گمانم, ورزش, همین, میکنیم, درباره, چنین, زرگری, میسازد, عبارت, بافندگی, فنون, مینماییم, بدیهی, نتیجه, اینکه, توست, ننمودهای, راست, زیرا, دانستیم, نمیشود, اکنون, واسطۀ, میتوانیم, نمیدانم, مسئله, موافقت, داریم, واسطه, نمیتوانیم, دهیم, بدانیم, ندانیم, چیست, همچنین, یعنی, هستیم, نشناسیم, منبع, رسالۀ, حقیقت, انسان, خودشناسی, افلاطون, ترجمه, فروغی, پینوشت, گفتگو, اوضاع, اجتماعی, امروز, مقایسهای, کنید, ببینید, مردمان, اندازه, آرایش, چهره, میورزند, توجه, میکنند, مقدار, خودِ, خویش, راستی, گرفتار, نکردهایم, فاصله, کشیده, میان, دسته, درخت, سالها, صدایشان, نمیرسد, قاصد, هایشان, پرنده, لرزان, هراسان, وحشت, دوخت, شرار, جانش, خاطرش, شعله, افروخت, تاریکی, اندوه, غوغایی, نجوای, ارواح, آوایی, بانگ, شباهنگ, نرمی, عجیب, مرده, دندان, نمایان, شستم, دیدم, دهانش, نیفتاد, اندیشیدم, کسانش, خفته, پیکر, سردی, افتد, ناچار, تواند, درمان, دردی, سیمی, بهای, ستاند, وزان, کودک, بیمار, پزشکی, دارو, حاصل, افتاده, نگیرد, اینجا, بیماری, آنجا, درمانی, سختی, بمیرد, کلنگ, بنشست, سکوت, دیواری, ریخت, بیمی, روانکاه, چهرهٔ, آشفته, حالی, کلنگی, نبود, کاوید, تنگی, شراری, حریصش, کالای, مدفون, نمودار, ضربه, دیدن, زبون, خشکش, رحمی, برون, کاندر, سردش, طلای, طلایی, عرضه, همراه, صدها, ونسرد, کثیف, نفرت, انگیز, سحرگاهان, بنگر, بهایش, اعتنا, پنداری, طلایش, سیمین, بهبانی, انتهای, جهان, ندارد, خروجی, دوراهی, بمانم, دوستت, بدارم, برگردم,