کپشن های مربوط به انگشتری

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی انگشتری

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

از شعر با من دم نزن این قصه تکراری شده
ای شاعر شیرین سخن این قصه تکراری شده

روزی به دریا میروی یک روز هم عصر حَجَر
یک روز در دشت و چمن این قصه تکراری شده

گفتی نگین حلقه ی انگشتری زیبا منم
یا مثل عطر نسترن این قصه تکراری شده

قفقاز و هند و ترکمن بودی و من ایران تو
افتاده ی دور از وطن این قصه تکراری شده

دیگر بس است این شعرها حالا که با من نیستی
هی تَن تَ تَن تَن تَن تَ تَن این قصه تکراری شده

با من نگو خوش صورتی خوش سیرت شیرین بیان
چون داستان های کهن این قصه تکراری شده

حالا که داری می روی سهم من از تو شعر نیست
وقتی نباشی مال من این قصه تکراری شده

بنشین عزیزم گوش کن در وصف چشمانم نگو
رویای من را کن کفن این قصه تکراری شده

من عاشقت بودم ولی وقتی که با من نیستی
از شعر دیگر دم نزن این قصه تکراری شده

#الهه_رضایی

لطفا با دقت بخوانید


سقراط: آیا نه این است که پاره‌ای چیزها از متعلقات دست است؟ مثلاً انگشتری آیا به عضو دیگری جز انگشت تعلق دارد؟
الکبیادس: نه.
سقراط: آیا کفش نه این است که به پا تعلق دارد؟
الکبیادس: آری.
سقراط: و لباس و پوشش به اعضای دیگر بدن تعلق دارد.
الکبیادس: درست است.
سقراط: حال ببینیم هر گاه کسی در کار کفش اهتمام کند آیا دربارۀ پا اهتمام کرده است؟
الکبیادس: باز مقصودت را درست نفهمیدم.
سقراط: آیا نه این است که هر گاه کسی نسبت به چیزی به قسم مخصوصی رفتار کند و عملیات خاصی در آن بنماید می‌‌گویند دربارۀ آن اهتمام کرده است؟
الکبیادس: البته.
سقراط: آیا نه این است که در صورتی می‌‌توان گفت کسی دربارۀ چیزی بخوبی اهتمام کرده است که رفتار او سبب بهبودی آن چیز بوده باشد؟



سقراط: هر گاه بخواهیم دربارۀ پای خود اهتمام نماییم آیا به عمل کفشدوز متوسل می‌‌شویم یا به کاری که پا را بهبودی دهد؟
الکبیادس: البته به کاری که پا را بهبودی دهد.
سقراط: آیا آن کار همان فنی نیست که اعضای دیگر بدن را نیز بهبودی می‌‌دهد؟
الکبیادس: گمانم این است.
سقراط: آیا آن فن ورزش نیست؟
الکبیادس: همین است.
سقراط: پس به فن ورزش دربارۀ پا اهتمام می‌‌کنیم به فن کفشدوز درباره متعلق پا.
الکبیادس: چنین است.
سقراط: و نیز به ورزش اهتمام دربارۀ دست می‌‌کنیم و به فن زرگری که انگشتری می‌‌سازد دربارۀ متعلق دست.
الکبیادس: آری.
سقراط: به عبارت دیگر به ورزش اهتمام در کار تن می‌‌کنیم و به بافندگی و فنون دیگر اهتمام در کار متعلق تن؟
الکبیادس: درست است.

سقراط: پس فنی که به آن اهتمام دربارۀ چیزی می‌‌کنیم غیر از فنی است که به آن اهتمام در متعلق آن چیز می‌‌نماییم.
الکبیادس: بدیهی است.
سقراط: نتیجه اینکه هر گاه تو دربارۀ چیزی که متعلق توست اهتمام کنی دربارۀ خود اهتمام ننموده‌ای.
الکبیادس: راست است.

سقراط: زیرا دانستیم که اهتمام دربارۀ خود و اهتمام دربارۀ متعلق خود به یک فن نمی‌شود.
الکبیادس: آری دانستیم.
سقراط: اکنون ببینیم چه فنی است که به واسطۀ آن دربارۀ خود می‌‌توانیم اهتمام کنیم؟
الکبیادس: نمیدانم.
سقراط: در هر صورت در یک مسئله موافقت داریم و آن این است که به واسطه فنی که متعلقات ما را بهبودی می‌‌دهد نمی‌توانیم خود را بهبودی دهیم.
الکبیادس: حق با توست.


سقراط: از طرف دیگر آیا می‌‌شود بدانیم چه فنی کفش را بهبودی می‌‌دهد هر گاه ندانیم کفش چیست؟
الکبیادس: نمی‌شود.
سقراط: همچنین آیا می‌‌توانیم بدانیم اهتمام در امر انگشتری به چه فن می‌‌شود هر گاه ندانیم انگشتری چیست؟
الکبیادس: نمی‌توانیم.
سقراط: پس آیا می‌‌توانیم بدانیم اهتمام در کار خود یعنی فنی که به واسطه آن خود را می‌‌توانیم بهبودی دهیم چیست، اگر ندانیم خود چه هستیم یعنی خود را نشناسیم؟

منبع: رسالۀ الکبیادس (حقیقت انسان یا خودشناسی) / اثر افلاطون، ترجمه فروغی

پی‌نوشت : این گفتگو را با اوضاع اجتماعی امروز مقایسه‌ای کنید و ببینید که مردمان تا چه اندازه به کفش و لباس و عطر و آرایش مو و چهره و تن خود اهتمام می‌ورزند و توجه می‌کنند و تا چه مقدار درباره خودِ خویش ؟ آیا به راستی خود را گرفتار متعلقات بدن نکرده‌ایم؟

دود اگربالانشیند...کسرشان شعله نیست...
جای چشم ابرو نگیرد...گرچه اوبالاتر است...
شصت و شاهد...هردو دعوی بزرگی میکنند...
پس چراانگشت کوچک لایق انگشتریست؟
آهن و فولاد ازیک کوره می ایند برون...
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خراست..
گرببینی تاکسان بالا نشینندصبرکن..
روی دریاکف نشیند..قعردریا..گوهراست...

مــــن

به جـــــای خالیِ بعضـــی ها

بشتـــــر از خودشـــــان عادت کرده ام

اعترافِ تلخی ست

اما من اعتراف می کنم

گرچه تلخی این اعتــــــراف سخـــــت است

اعتـــــــراف میکنم که امــــروز

از نبودن خیلــــــی ها خوشحالــــــــم

و از حذف بعضـــــی ها از زندگی ام خوشحال تر

مــــــن

عـــادت کرده ام به جـــــای خالــــی ها در زندگــــی ام

عــــــادت کرده ام

به نبــــــودنشان

به رفتنشــــان

به زخـــــــم هایشان

امــــا...

این تنهــــــایی ها...

وای از این تنهـایی ها که چندگاهی ست خستـــــــــــــه ام کرده است

قلبم درد میکند

سرم گیج مـــــی رود

نبضم کند مــــی زند

انگـــار که هیچ اتفـــاقی حالم را خوب نمی کند

حبس کرده ام خــــود را در اتاقی که

از در و دیــــوارش صـــــدای غـــم به گوش می رسد

گوشه گیر شده ام

و از آدم هــــــا فـــــراری...

حس بیماری دارم که هر چه تقلا میکند برای خلاصی

مرگ به سراغش نمی آید

دلم گرفته است

از این آدم ها

که هر روز سنگی تر و بی رحم تر میشوند

و روحت را می خراشند

از آدم هایی که با حرف هایشان

خنجر میکشند بر قلبت

و با خون َش قهقهه میکشند بر روی لبهایشان

برای دلبری دیگری

از آدم هایی که

با نگاه های سَردِشان

آتش مهربانی را در دلت خاموش میکنند

از آدم هایی که

پای درد دلهایت مینشینند و

آن گاه تمام حرف هایت را

انگشتری میکنند بر دستانشان

مدام آن را به رخ َت میکشند

از آدم هایی که

تمامت را می بَرَند

حِست را

نازت را

طرز لباس پوشیدنت را

علایِقت را

رفتارت را

مهربانی هایت را

حتی عشقت را...

به خیالشان که این ها گرفتنی ست

نمی دانند

مثل تو تنها یکی ست

هر چقدر هم که تقلا کنند و ظاهرشان را شبیهَ ت کنند

احساس ها و نازها و رفتار ها و مهربانی ها

ذاتی ست

دلم گرفته است

از دنیایی که هر روز خاکستری تر میشود

کاش کسی بود که

پای حرف هایت می نشست

من خسته ام از این زندگی مجازی

از این درد دل های مجازی

از این همراهی های مجازی

از این گریه های مجازی

از این آغوش های مجازی

دلم میخواهد باز گردم به گذشته

به روز هایی که بوی خاطراتش

هنوز لای آلبوم های ِ قدیمی ام هست

روز هایی که آدم های قصه یِ من

هنوز بی مهری ها را

نیش زدن ها را

سرد بودن ها را

یاد نگرفته بودند

ببار باران

ببار بر من و تنهایی هایم

ببار بر من و خستگی هایم

بشوی غبارِ خاکستریِ دلم را

تازه کن روحِ خسته ام را

نفس بده به لحظه هایم

ببار که بارشِ قطره هایت

در دلِ تابستان

تبِ مردادی ام را پایین بیاورد

ببار تا زیر قطره هایت اشک هایم پنهان بماند

بارش َت که تمام شد

نقاب خنده را بَر میدارم

و بَر صورت رنگ پریده ام می زنم

باید همه چیز عادی به نظر برسَد

هیس.....! چیزی نگو

این حرف ها بین من وتو و دَر و دیوار هایِ این اتاق بماند

تو بارانی....

زلال و پاک و بخشنده

نمی دانی انسان بودن چیست!!

که گَر میدانستی هیچگاه نمیباریدی پیش چشم هایشان

انسان که باشی باید خیلی چیز ها را پنهان کنی

انسان که باشی حرف هایت تا ابد در دِلت می ماند

انسان که باشی زندگی میان انسان ها سخت می گُذرد

آن قدر سخت که

عادت میکنی به جای خالیشان

حتی به حذف کردنشان از زندگیت

و فراموشیشان در یاد و خاطِرَت

آن گاه اِعترافاتَت را بلند بلند فریاد میزنی

و می نویسی...

می نویسی تا یادِ قلبت باشد

شیرینی این اِعترافِ تلخ.

دلم گرفته است باران

ببار بر من و تنهایی هایم

کدوم انگشتت رو بیشتر دوست داری؟

(اول انتخاب کن بعد برو معنیش رو بخون)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

========================
انگشت شماره 1 (انگشت شصت)
این انگشت نماد مسائل مادی و ثروت است و کسانی که این انگشت را انتخاب می‌کنند، اقتصاد‌دانان خوبی هستند و معمولا از نظر مالی در وضعیت خوبی قرار دارند.

انگشت شماره 2 (انگشت اشاره)
این انگشت نماد کار است و اشخاصی که به این انگشت اهمیت بیشتری می‌دهند، انسان‌های کاری‌ای هستند و به طور کلی وجدان کاری‌ خوب و موفقیت زیادی در کارهایشان دارند.

انگشت شماره 3 (انگشت وسط)
این انگشت میزان اهمیت به خود فرد را نشان می‌دهد؛ افرادی که این انگشت را انتخاب می‌کنند، در مورد همه چیز اول به خود اهمیت داده و تا حدودی خود‌پرست و خود‌خواه هستند!


انگشت شماره 4 (انگشت انگشتری)
این انگشت نماد محبت و عشق است و کسانی که این انگشت را انتخاب می‌کنند، انسان‌هایی احساساتی و عاطفی هستند و همواره به دنبال محبت و خوشحال کردن دیگرانند.

انگشت شماره 5 (انگشتو کوچک)
این انگشت نماد خانواده و فرزند است و کسانی که به این انگشت علاقه‌مندند، افرادی هستندبه خانواده پایبند


*من خودم 4...*

رفتم کتابخونه گفتم ببخشید از سعدی چی دارین ؟
میگه کتابشو میخوای ؟
گفتم په نه په ! انگشتری , لباسی , کفشی اگه مونده میخوام !

رفتم کتابخونه گفتم از سعدی چی دارین؟
مسئولش پرسید: کتابشو میخوای؟
گفتم په نه په اگه انگشتری لباسی کتونی ای چیزی مونده اونو لطف کن!!!

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

تکراری, شاعر, شیرین, روزی, دریا, میروی, حَجَر, گفتی, نگین, حلقه, انگشتری, زیبا, نسترن, قفقاز, ترکمن, بودی, ایران, افتاده, دیگر, شعرها, حالا, نیستی, صورتی, سیرت, بیان, داستان, داری, وقتی, نباشی, بنشین, عزیزم, چشمانم, رویای, عاشقت, بودم, الههرضایی, لطفا, بخوانید, سقراط, پارهای, چیزها, متعلقات, مثلاً, دیگری, دارد, الکبیادس, لباس, پوشش, اعضای, درست, ببینیم, اهتمام, دربارۀ, کرده, مقصودت, نفهمیدم, نسبت, چیزی, مخصوصی, رفتار, عملیات, خاصی, بنماید, میگویند, البته, میتوان, بخوبی, بهبودی, بوده, باشد, بخواهیم, نماییم, کفشدوز, متوسل, میشویم, کاری, همان, میدهد, گمانم, ورزش, همین, میکنیم, درباره, چنین, زرگری, میسازد, عبارت, بافندگی, فنون, مینماییم, بدیهی, نتیجه, اینکه, توست, ننمودهای, راست, زیرا, دانستیم, نمیشود, اکنون, واسطۀ, میتوانیم, نمیدانم, مسئله, موافقت, داریم, واسطه, نمیتوانیم, دهیم, بدانیم, ندانیم, چیست, همچنین, یعنی, هستیم, نشناسیم, منبع, رسالۀ, حقیقت, انسان, خودشناسی, افلاطون, ترجمه, فروغی, پینوشت, گفتگو, اوضاع, اجتماعی, امروز, مقایسهای, کنید, ببینید, مردمان, اندازه, آرایش, چهره, میورزند, توجه, میکنند, مقدار, خودِ, خویش, راستی, گرفتار, نکردهایم, کسرشان, شعله, ابرو, نگیرد, گرچه, اوبالاتر, شاهد, هردو, دعوی, بزرگی, چراانگشت, کوچک, لایق, انگشتریست, فولاد, ازیک, کوره, ایند, برون, شمشیر, گردد, خراست, گرببینی, تاکسان, دریاکف, نشیند, قعردریا, گوهراست, خالیِ, بعضی, بشتر, خودشان, عادت, اعترافِ, تلخی, میکنم, نبودن, خیلی, خوشحالم, زندگی, نبودنشان, رفتنشان, هایشان, تنهایی, چندگاهی, خسته, قلبم, میکند, نبضم, انگار, اتفاقی, اتاقی, دیوارش, صدای, گوشه, فراری, بیماری, دارم, تقلا, برای, خلاصی, سراغش, گرفته, سنگی, میشوند, روحت, خراشند, خنجر, میکشند, قلبت, قهقهه, لبهایشان, دلبری, نگاه, سَردِشان, مهربانی, خاموش, دلهایت, مینشینند, دستانشان, مدام, تمامت, بَرَند, حِست, نازت, پوشیدنت, علایِقت, رفتارت, عشقت, خیالشان, گرفتنی, دانند, چقدر, ظاهرشان, شبیهَ, احساس, نازها, ذاتی, دنیایی, خاکستری, نشست, مجازی, همراهی, گریه, آغوش, میخواهد, گردم, گذشته, خاطراتش, هنوز, آلبوم, قدیمی, مهری, نگرفته, بودند, ببار, باران, خستگی, بشوی, غبارِ, خاکستریِ, تازه, روحِ, لحظه, بارشِ, قطره, تابستان, مردادی, پایین, بیاورد, پنهان, بماند, نقاب, خنده, میدارم, پریده, باید, عادی, برسَد, هایِ, بارانی, زلال, بخشنده, میدانستی, هیچگاه, نمیباریدی, دِلت, میان, گُذرد, خالیشان, کردنشان, زندگیت, خاطِرَت, بلند, فریاد, میزنی, نویسی, یادِ, شیرینی, اِعترافِ, کدوم, انگشتت, بیشتر, دوست, انتخاب, معنیش, بخون, شماره, نماد, مسائل, مادی, ثروت, کسانی, هستند, معمولا, مالی, وضعیت, قرار, دارند, اشاره, اشخاصی, اهمیت, بیشتری, میدهند, انسانهای, کاریای, وجدان, موفقیت, زیادی, کارهایشان, میزان, میدهد؛, افرادی, مورد, داده, حدودی, خودپرست, خودخواه, محبت, انسانهایی, احساساتی, عاطفی, همواره, دنبال, دیگرانند, انگشتو, خانواده, فرزند, هستندبه, پایبند, خودم, رفتم, کتابخونه, گفتم, ببخشید, سعدی, دارین, میگه, کتابشو, میخوای, لباسی, کفشی, مونده, میخوام, مسئولش, پرسید, کتونی, اونو,