امروز داستان شنل قرمزیو میخوندم...

برام سوال پیش اومد..!

آقا گرگه مادر بزرگو که قورت میده بعد لباساشو میپوشه

و میخوابه توی رختخواب تا شنل قرمزی برسه...

خب!

... پس چرا وقتی شکارچی شکم گرگو باز میکنه...

مادر بزرگ با همون لباسها میاد بیرون؟!!

واقعا چرااااا؟ یعنی ما انقدر خنگیم؟؟؟ در این حد؟؟؟