می پرستم گل چسبیده به موگیرت را
گیسوان به کمرگاه سرازیرت را
دکمه ی واشده ی آخر تنپوش تو و
عطر برخاسته از پیرهن زیرت را ..
سیب هایی که تمنای رسیدن دارند
طپش منتشر از انبه و انجیرت را
تو همان مریم پاکی که به یک چرخش چشم
می نشانی وسط قلب خدا تیرت را !

شعله دادی تو به خونمردگی رگهایم
کیست انکار کند قدرت شمشیرت را !
بست با تو چمدان سفرش را این شهر
تا که اثبات کند عشق فراگیرت را ..

بعد از آن نیز که من باشم و و یک شهر سکوت
می فشارم به بغل جای تو تصویرت را ...


{ محمدرضا حسینی }