من نمی رقصم همیشه با سه تار روزگار
گاه گاهی هم به ساز خویشتن رقصیده ام

گرچه تا آنجا که باید مهربانی کرده ام
از زمین و از زمان هم بارها بد دیده ام

بارها دل بردم و دل دادم و مجنون شدم
بارها در عاشقی دور خودم چرخیده ام

آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی
من دگر از عشق و از عاشق شدن ترسیده ام....!!!