امروز تصميم گرفتم به يه سرى از كارمندام..
مرخصى بدم..
خسته شدن..
شايدم پير و بى حوصله..
ديگه قاضى هاي خوبي نيستن.
بايد برن و به زندگى خودشون برسن..
حتما مى پرسى كه خوبى؟! پس دادگاه چى؟! دست تنها ميمونيا

راستش من نه دادگاه دارم،نه قاضى
فقط تصميم گرفتم دادگاهِ ذهنمو تعطيل كنم

خيلى چيزا كه ذهنمو مشغول ميكنه به من ربطى نداره.
که کی چی کار کرد کی چرا اینجوری لباس پوشید
واقعا به من چه
فقط خود خدا از پسِ قضاتش بر مياد.
دوست دارم به جاى دادگاه،يه گل فروشى تو ذهنم بزنم و همه چيزو زيبا صفت ببينم.
و همه آدما رو عين گلا دوست داشته باشم.
فارغ از رنگ و ظاهر و زيباييشون.

#نون_سين_الف