بوسید بین گریه مراوگذاشت رفت
بی معرفت نگفت چراوگذاشت رفت

رفتم که التماس کنم مـــــردباشدو...
تنهااشاره کردنـــــیاوگذاشت رفت

هی دادمیزدم که ببین ای خداببین!
کارم کشیده شدبه کجاوگذاشت رفت

آهسته گفت: حال مرادرک میکنی؟!!
ناچارهستم ازتوجدا ... وگذاشت رفت

گفتم نروبدون تودیوانه می شوم
بغضش شکست توی فضاوگذاشت رفت

دست مراگرفت ودوباره رهام کرد
من راسپرد دست خداوگذاشت رفت

دیشب تمام دلخوشیام مثل یک خیال
تبدیل شدبه خاطـــــره هاوگذاشت رفت