چشم های آبی ندارم که یادآور دریایی باشد با ساحل و موج هایش و تو شعری برای آن ها بگویی! گیسویم بلند نیست که پریشان کنم و تو نقاشِ آشفته ی باد شوی! چشم هایم سیاه اند با موهایی کوتاه که پریشانیِ هیچ بادی را تاب نمی آورند. تنها دارایی ام دوست داشتن توست و خوب می دانم نمی شود عاشق این دست های خالی شد