لامصب از سگ وفادارتره این تنهایی
تنهاش که می ذاری میری تو جمع، کلی میگی می خندی بعد که از همه جدا شدی، از کنج تاریکی میاد بیرون. وا میسه بغل دستت و دست گرمشو می ذاره رو شونت بر می گرده میگه خوبی رفیق؟!
بازم خودم و خودت