دوستی تعریف میکرد ...
که با دانگ فنگشان (دانگ فنگ = نوعی کامیون)
رفتن بری مشهد ... شب تو سمنان ، بغله ی پارکی ویس میسن و میخوابن !
صبح که بلند میشن و زن و بچه شان که مخوان بیان پایین برن دست و صورتی بشورن و اینا ...
میبینن ی پرایدی چسباندَتِش قَدِه دنگه فنگگه و نمیشه کسی بیاد پاین !
میرن سراغه پرایدیه میگن ای چه کردی مَشِی ؟؟! بکش عقب ی کم !
یارو میگه : آقا من پناه آوردم به شما !!!
شب دیروقت رسیدیم وخسته ... زن و بچه م همراهم بود ...
پلاک ماشین شما رو که دیدم 19ست ... گفتم نزدیک شما باشم خیالم راحته آخه کرمانشاهی مَرده