و بی‌اختیار ....
چادرت را سر می‌کنی ....
و مسیر همیشگی خانه تا گلزار شهدا را گریه می‌کنی.
مادر شهید!
فضای سینه نم گرفته‌ات فریاد‌ها دارد
و تو هق هق گریه‌های تنهایی‌ات را فقط برای شهیدت کنار گذاشتی
و کسی از آن با خبر نمی‌شود ...
وقتی که بر سر مزار شهیدت می‌رسی و زانوان خسته‌ات را امان می‌دهی،
وقتی قبری را که بالایش نوشته‌اند
سرباز رشید اسلام را در آغوش مهربانی‌هایت می‌گیری،
این گریه است ...
که دیگر تحمل ماندن در قفس سینه را نمی‌یابد و زمزمه‌های لالایی روی لبانت گل می‌کند.

مادر همه ی ما ..... دعایمان کن