✿ کپشن خاص ✿

#زمزمه_های_عاشقانه

عشق به رویم خندید
تا مرا مست تو دید...
و نهیبی زد و گفت:
آه ...چرا دل بستی؟
تو که از آخر این راه مخوف بی خبری
زچه خرسند هستی؟!

به خیالت ته این پس کوچه
میشود جای قرار؟
به گریزپا روحت
می شود راه فرار؟
می توانی برسی تا بالا؟
دست کش!
زین خیال خام ؛حالا!!

عشق آن عروس هزار داماد است
می برد تا ته قعر
میکند روح لطیفت را خرد
ضجه هایت میکند گوشش کر
و تو محکوم به ماندن هستی

و نمیدانی ؛
آنکه جانت به فدایش گردد
میشود ماموری،
که تا خود مرگ ،تو را می بردت...!

عشق به رویم خندید
من به رویش لبخند!
و به گوشش نجوا:
آنکه تو درد وفغانش خوانی؛
مرغ عشقی که مرا ترسانی؛
همه مآوای منست!
منم آن خفته در این تاریکی
همه اغیار مرا جانم، نیش!
خود عشق آمد پیش..!
جان گرفتم و شدم آن خود خویش!

روح من غرق در آلام چموش،
مرغ عشق دست گرفت ، پایم داد!
عشق ، آرامم داد..

آنکه روحم ز چنین مردابی
دست گرفت ، برد بالا؛
مرغ عشق بود که پروازم داد !

باهمه درد و الم
با همه اشک و فغان
من روم بر ره عشق
میخرم سوز به جان!

عشق به رویم خندید
تا مرا مست تو دید...
سرتکان داد و رمید..

#مهناز_معینی